پل خواب، مضحكه ای به نام برداشت آزاد!

20 بهمن 1394 ساعت 12:08

در فيلم پل خواب،جوان قاتل،كه پا در جاي پاي راسكالنيكوف قرار داده است،هرگز انگيزه هاي راسكالنيكوف را ندارد.


پل خواب، روستایی از توابع بخش آسارا شهرستان کرج در استان البرز ایران است.انتخاب نام اين محل براي فيلم اكتاي براهني،خود شرح و تفصيلي مستقل مي طلبد.اما مساله مهم اين است كه اثري در ساحت فيلم،هرچند كوشش بصري قابل تاملي در سطح بازيگري داشته باشد،نمي تواند صرفا با درج يك اثر جهاني،خود را مقتبس از رمان مقبول بداند.صرف اينكه در يك فيلم،جواني به خاطر تنگناي مالي،پيرزني را بكشد،نمي توان آن را اثري اقتباسي از جنايت و مكافات دانست.ولو اينكه،آن جوان،با پتكي سنگين تر از تبر،پيرزن را بكشد!

در فيلم پل خواب،جوان قاتل،كه پا در جاي پاي راسكالنيكوف قرار داده است،هرگز انگيزه هاي راسكالنيكوف را ندارد.او هرگز مصلح اجتماعي نيست.او دانشجو نيست.انگيزه او اجتماعي نيست بلكه به صورت رقت باري،به خاطر فرار از تنگناي اقتصادي فردي و حداكثر خانوادگي،دست به قتل مي زند.مضاف بر اين،افتراق و تنافر بارز شخصيت شهاب(ساعد سهيلي) از كاراكتر راسكالنيكوف،اعتياد او به شيشه است!

جالب اينجاست كه شخصيت داستايوفسكي،خودآگاه و با علم بر حذف فيزيكي پيرزني كه زالوي اقتصادي است انجام مي شود كه خود نوعي ايثار است ولي كاراكتر سخبف فيلم اكتاي براهني،با انگيزشي معمولي و جهان شمول است.همه جاي دنيا،پر از اخبار كشته شدن پيرزن يا پيرمردي به دست جوانان معتاد و يزهكار است.شايد اوج تعهد فيلمنامه پل خواب،به اثر جاويدان داستايوفسكي،اشتراك آلت قتاله است!مضحك اينجاست وقتي در صحنه اي از فيلم،شهاب به محسن (هومن سيدي) انگيزه قتل خودش را مي گويد،مخاطبان فيلم،به جاي همذات پنداري،مي خندند! شهاب مي گويد:«او من را به مهماني دعوت كرده بود ولي بعد از ميهماني پول در حيب من گذاشت و از من خواست كف آشپزخانه را تي بكشم!»

در واقع،پل خواب،برداشتي نامربوط از جنايات و مكافاتاست،برداشتي آزاد از جنايات و مكافات،يا اقتباس از حوادث معمول.

تنافر بزرگتري كه به چشم مي ايد،تمركز فيلم به صحنه قتل پيرزن است،كه فيلم را به اثري جنايي تبديل كرده است در صورتيكه رمان داستايوفسكي،مولفه هاي روانشناختي دارد كه بيشتر روي حالات رواني و انگيزش اجتماعي كاراكترش مانور مي كند.چالش هاي روحي او را به خوبي بيان مي كند وكشمكش هاي روحي و دروني او را تجزيه و تحليل مي كند.نمونه هاي خوبي،مخصوصا فيلمي روسي از اين رمان ارزنده ساخته شده است كه مقايسه آن با فيلمي به نام پل خواب،كه مدعي برداشت آزاد است،بيراهه رفتن سناريست و كارگردان پل خواب را بيشتر نشان مي دهد.

افتراق بزرگ بي رنگ شدن كاراكتر كارآگاه و بازپرس،در مواجهه با راسكالنيكوف،خطاي عجيب ديگري از اين كارگردان است و جاي تعجب است كه بازيگر و كارگردان كاربلدي چون اكبر زنجانپور در فيلم نقش آفريني كرده است و چنين خطاهاي بزرگي در جهت عدول از سير منطقي رمان داستايوفسكي در فيلم پل خواب ديده مي شود!

تصنع ديالوگ ها،با وجود امساك فيلمنامه از ديالوگ نويسي به خاطر پرهيز از گاف بيشتر،به چشم مي ايد،مخصوصا در صحنه اي كه همسر شهاب،ميهمان پدر شهاب است و با رسيدن شهاب،پدرش از همسر شهاب مي پرسد؛مي خواي به پدرت زنگ بزنم؟!

باهيچ منطق سهل نگري نمي توان پذيرفت كه همسر سراسيمه و برافروخته شهاب در غياب او با پدر شهاب درباره تماس با پدرش صحبت نكرده باشد!

اما با ديدن فيلم،بايد تاسف خورد به حال محدوديت هاي تلخ سينماي ايران كه زن و شوهر حق دارند به فراخور سكانس هاي احساسي همديگر را بزنند و همديگر را هل بدهند ولي براي كمترين تجلي احساس عشق و عاطفه نمي توانند كاري در جهت باور پذيري مخاطب كنند.چيزي كه در پلاني از فيلم سينما نيمكت رحمانيان،به زيبايي و طنز ديده مي شود!

در واقع،درج اينكه دوفرد از بازيگران اين فيلم كلاه گيس دارند در ابتداي فيلم فرحبخش؛«آبنبات چوبي»،قابل قبول است،اما وقتي در سريال كيميا،با هدر رفتن پول بيت المال به قيمت حضور بازيگري خارجي،كه بي حجابي او توجيحي داشته باشد،با اين مساله روبرو مي شويم،بايد بپذيريم كه اين روند،غير مصالح ملي و غير منطقي است.در فيلم كيومرث پور احمد هم،چنين رويكردي با درج اين جمله كه دستاني كه رضا كيانيان را لمس مي كنند،دستان همسر او ست،باز هم تداعي كننده اين است كه محدوديت ها براي صحنه هاي عاطفي به نفع آزادي عمل بازيگران و كارگردانان در تصوير كشيدن صحنه هاي خشونت همسران و اشاعه ناخودآگاه خشونت به جامعه است.

به هرحال،فيلم پل خواب مي توانست،حتي براي جلوگيري از نقصان كاراكتر شهاب،از وجود محسن،به عنوان كمك كننده و بارور كننده انگيزش قتلي با هدف اجتماعي بهره ببرد،اما درك ناصحيح سناريست و كارگردان فيلم پل خواب از شاهكار داستايوفسكي،اين بخت را نيز از فيلم پل خواب،دريغ كرد كه موجب درخواب ماندن كارگردان و سناريست آن شد!

هومن ظریف


کد مطلب: 4532

آدرس مطلب: http://tahrireno.ir/vdcf.mdjiw6dt0giaw.html

تحریر نو
  http://tahrireno.ir