زوتوپیا، تلنگری بر عدالت و دموکراسی
8 خرداد 1395 ساعت 13:20
سرانجام دنیای حیوانات نیز به آن مرحله از تکامل و تمدن و شهر نشینی می رسد که کلیه حیوانات لباس می پوشند و بر دوپا راه می روند، دست از تنازع بقا بر می دارند و شکار و شکارچی، در کنارهم زندگی مسالمت آمیزی را آغاز می کنند: به این می گویند دموکراسی و برابری!
یادداشتی بر انیمیشن "زوتوپیا"
انیمیشن "زوتوپیا" محصول ۲۰۱۶، کمپانی والت دیزنی به کارگردانی: بایرون هاوارد و ریچ مور است.
سرانجام دنیای حیوانات نیز به آن مرحله از تکامل و تمدن و شهر نشینی می رسد که کلیه حیوانات لباس می پوشند و بر دوپا راه می روند، دست از تنازع بقا بر می دارند و شکار و شکارچی، در کنارهم زندگی مسالمت آمیزی را آغاز می کنند: به این می گویند دموکراسی و برابری! دنیایی که در آن دیگر حیوانی حیوان دیگر را نمی خورد و در عوض، همگی آزاد هستند تا آن گونه که می خواهند زندگی کنند.
بچه خرگوش ماده با ذکر چنین مقدمه ای داستان زوتوپیا را آغاز می کند. با این حال، هنوز حیوانات کوچک و بزرگی هستند که این مرحله ی گذار را نمی پذیرند. از جمله روباه کوچکی که هم چنان به مبحث قدرت شکارچی و ضعف شکار اعتقاد دارد. و نیز خانواده ی بزرگ خرگوش ها که ترجیح می دهند بچه خرگوش شان مانند آن ها به شغل سنتی-خانوادگی کشت هویج و سبزیجات بپردازد. آن ها از این که خرگوش کوچک می خواهد شغلی پرخطر برگزیند و پلیس شود بسیار نگرانند... .
چقدر شبیه به دنیای ماست مگر نه؟ در این انیمیشن حرف از شکار و شکارچی ست اما من به خود جرات می دهم تا با رویکرد زن گرایانه به آن نگاه کنم. اصولا در ادبیات و فرهنگ عامه ی کشورهای مختلف از شرق و غرب، به زن و مرد مانند شکار و شکارچی نگاه می شده. شکار ،یا به قول کنایه ی سیمون دوبووار "جنس دوم" یا به قول اوریانا فالاچی "جنس ضعیف" همیشه باید با احتیاط فراوان با شکارچی- جنس اول یعنی مرد- رفتار می کردند. زنان قرن ها امکان حضور در مشاغل و حرفه های مختلف را نداشتند و تا انقلاب صنعتی در این نقش باقی ماندند. با جریان موج اول فمینیسم زنان کم کم به خود آمدند و خواستار وضعیتی تازه و "برابر" شدند. در این راه به موفقیت هایی هم دست یافتند و قوانین بسیاری تغییر یافت. رابطه ی زن و مرد از شکار و شکارچی گذر کرد و سرانجام "به ظاهر" برابری و دموکراسی حاکم شد. این همان اتفاقی است که خرگوش کوچک داستان از آن خوشحال است.
خانواده ی خرگوش مدام از او می خواهند که به شغل سنتی-خانوادگی بپردازد، همان طور که امروزه در عصر دموکراسی هم چنان خانواده های سنتی از دختران می خواهند که از خودشان محافظت کنند و در فضاهایی امن تر-خواه ناخواه بدون پیش رفت های شغلی- و در خدمت خانواده باقی بمانند. اما خرگوش کوچک رویایی دارد و برای رسیدن به آن دوبرابر سایر حیوانات تلاش می کند. سرانجام خرگوش "هاپس" به عنوان شاگرد اول از دانشکده پلیسی فارغ التحصیل می شود و به شهر بزرگ می رود... زوتوپیا.
زوتوپیا، هوشمندانه ترین نامی است که به عنوان نام محل وقوع داستان، و نام انیمیشن اخذ گردیده. ترکیبی پرکنایه از zoo/باغ وحش ،و Utopia/ مدینه ی فاضله یا آرمان شهر.واژه ی اتوپیا در زبان یونانی خود به معنای لامکان/ناکجا آباد است، شهری آرمانی که وجود خارجی ندارد. از نظر فلسفه یونانی روح جامعه عدل است. عدل یکی از چهار فضیلت شهر مطلوب افلاطونی است که در کنار سه فضیلت دیگر یعنی حکمت، شجاعت و خویشتنداری اهمیت دارد. عدالت در بین این چهار مورد اهمیت بیشتری دارد. اما در زوتوپیا، ظاهرا چندان از عدالت خبری نیست. خرگوش هاپس با هزار امید و آرزو به زوتوپیا می رود تا مانند پلیسی کارکشته خدمت کند، اما هیچ کس "یک خرگوش"پلیس را جدی نمی گیرد. و این اتفاقی است که امروز روز هم چنان در رابطه با بسیاری از مشاغل و حرفه های زنان از جمله پزشکی با آن روبه رو هستیم.به راستی تا به حال چند بار شنیده ایم که نباید کودک مریض را نزد دکتر زن برد یا چقدر شنیده ایم رانندگان زن، پلیس های زن، مدیران زن چنین و چنان هستند و کارمندان زن بی دقتند و اساتید مرد بهتر از اساتید زن هستند؟؟ چند بار پیش آمده که فارغ التحصیلان ممتاز زن در نهایت به عنوان کارمندان "عادی" و دون پایه استخدام شده اند و به جایگاه و حقوقی که استحقاقش را داشته اند نرسیده اند؟ تجربه ی زندگی در کشور سنتی و خاورمیانه ای به این سوال پاسخ می دهد " بسیار زیاد و انکار ناشدنی." اگرچه این موضوع در کشورهای جهان های اول و دوم نیز در جریان است اما در جهان سوم شدیدتر نیز هست. افسر هاپس، به جای کار بر پرونده های جنایی، در پست پارک-بانی قرار می گیرد و خانواده ی خرگوش ها از این اتفاق خوشحال می شوند.
هاپس برای استفاده از مهارت های خود یک دزد را دستگیر می کند. اما به خاطر سرپیچی از دستورات و وظایفش مواخذه می گردد. به او سه روز فرصت داده می شود تا حیوان گم شده ای را پیدا کند، پرونده ای که تیم پلیس پس از دو هفته نتوانسته اند در آن پیش رفتی کنند و البته هیچ اختیارات و نیرویی نیز در دست خرگوش قرار نمی گیرد. اگر هاپس پیروز نشود از کار به کل اخراج خواهد شد. (قطعا نویسنده ی انیمیشن اطلاع نداشته که چقدر این وضعیت می تواند به حقیقت سیستم ورزش زنان در یک کشور جهان سومی شبیه باشد! انتظار پیش رفت بدون هیچ امکانات و بودجه ای و تهدید همیشگی ممنوعیت ، و بهانه تراشی های متعدد جهت تعطیل کردن یک رشته ی ورزشی. مگر نه؟ )
اما موفقیت در برخی کارها تنهایی میسر نیست و به هم کاری نیاز دارد. خرگوش ماده از یک روباه مکار نر کمک می گیرد. روباه و خرگوش بارها یک دیگر را فریب می دهند، روباه برای عدم کمک به خرگوش، و خرگوش برای سر قول نگه داشتن روباه. اما چه اتفاقی برای حیوانات گم شده می افتد؟
حیوانات گم شده در حالی پیدا می شوند که همگی "وحشی" شده اند و تمدن را از یاد برده اند.حیوانات وحشی شده، به دیگر حیوانات حمله و زندگی را برای همه ناامن می کنند. نکته آن جاست که همه ی حیوانات وحشی شده، از نوع شکارچی هستند و نه شکار. با انتشار این خبر کلیه حیوانات شکار (گوسفند، آهو ، گوزن، خرگوش و...) از حیوانات شکارچی (شیر،پلنگ ،گرگ،روباه و...) دوری می کنند و فضایی تبعیض آمیز میان آن ها ایجاد می گردد. از این جاست که انیمیشن از موضوع نابرابری های جنسیتی گذر می کند و به موضوع دیگری می پردازد : تروریسم ، نژادپرستی/تبعیض نژادی و حتی اسلام هراسی. همان گونه که امروزه بیش ترین میزان تروریسم توسط اعراب و مسلمانان تندرو و داعش (و سال های پیشین القاعده) اتفاق افتاده. در نتیجه اسلام هراسی میان مردمان غرب پا گرفته و رفتارها و قوانین تبعیض آمیز بسیاری-به نام امنیت و محافظت از مردم- نسبت به مسلمانان و مهاجران خاورمیانه ای صورت می گیرد. سازنده ی انیمیشن پا را از این هم فراتر می گذارد و در زمان گره گشایی داستانی، یک گوسفند مظلوم، یک حیوان "شکار" را باعث و بانی این جنایات معرفی می نماید. شکار، به خاطر سال ها احساس تحقیرآمیز تحت سلطه ی شکار بودن، دست به انتقام می زند و با مظنون نشان دادن شکارچیان، آن ها را برای جامعه خطرناک معرفی می کند. و کسی چه می داند، بعید نیست کلیه ی جنایاتی که از سوی مسلمانان تندرو صورت می گیرد با برنامه ریزی دقیق و هوشمندانه ی ضدمسلمان هایی باشد که می دانند به این صورت می توان چهره ی اسلام را، و در کنارش اعتبار سرزمین های نفت خیز خاورمیانه ای را خدشه دار کرد. صدالبته که این موضوع توجیه کننده ی هیچ جنایتی نباید باشد و خود انسان ها باید نسبت به شستشوی مغزی(از نگاه زوتوپیا وحشی شدن) هشیار باشند. اگرچه این اثر توسط کمپانی بزرگ دیزنی و در کشور آمریکا ساخته شده، نگارنده آن را برای مخاطبان خاورمیانه ای بسیار سازنده تر از مخاطبان غربی ارزیابی می کند.
در روزگاری که کودکان هنوز درگیر پرنسس بازی- اسپایدرمن بازی های بی معنا هستند، در روزگاری که آثار سینمایی نوجوانان و جوانان گویی تنها بر جلوه های ویژه تمرکز دارد و دیگر از فیلم نامه های قوی خبری نیست، طرح چنین مفاهیم سیاسی-اجتماعی عمیقی در یک انیمیشن، حرکتی بسیار جالب توجه و قابل تامل است. در زوتوپیا، شخصیت ها تنها به خاطر عنصر فانتزی نیست که در قالب حیوانات تصویر شده اند، بلکه هریک استعاره هایی از مردمان و وضعیت زندگی حقیقی اند. اصولا هدف از ساخت هر اثر هنری تاثیرگذاری بر مخاطب است. زوتوپیا در این زمینه بسیار موفق عمل کرده و می تواند مخاطب هشیار را تکان دهد تا از خود بپرسد: به راستی ما چقدر در دموکراسی زندگی می کنیم؟ چقدر در رفع تبعیض های اولیه – تبعیض های جنسیتی که در فرهنگ پدرسالار ما رسوخ کرده- موفق بوده ایم و نسبت به آن آگاه شده ایم، که انتظار داریم هیچ تبعیض ثانویه ای از خارج – اسلام هراسی و انواع و اقسام تحریم های اقتصادی- بر ما حاکم نشود؟
ساحل اسماعیلی
کد مطلب: 5669
آدرس مطلب: http://tahrireno.ir/vdch.-nmt23n-wftd2.html
تحریر نو
http://tahrireno.ir