در بوشهر انجام می شود؛

تندیس صلح برای شوالیه آواز ایران

6 دی 1395 ساعت 15:02

شهرام ناظری می‌گوید: موسیقی ایرانی گنج بزرگی است که باید از آن صیانت کرد. ما در این نوع موسیقی ظرفیت‌های خوبی داریم اما به دلایل بسیاری اهالی این نوع موسیقی از تمام ظرفیت استفاده نکردند. ما برای روزآمدکردن موسیقی سنتی و محلی باید دست‌مان را به طرف ادبیات نوین ایران نیز دراز کنیم و از آن مدد بگیریم.


شهرام ناظری می‌گوید: موسیقی ایرانی گنج بزرگی است که باید از آن صیانت کرد. ما در این نوع موسیقی ظرفیت‌های خوبی داریم اما به دلایل بسیاری اهالی این نوع موسیقی از تمام ظرفیت استفاده نکردند. ما برای روزآمدکردن موسیقی سنتی و محلی باید دست‌مان را به طرف ادبیات نوین ایران نیز دراز کنیم و از آن مدد بگیریم.

به گزارش تحریرنو، روزنامه شهروند نوشت: بناست در کنسرت شهرام و حافظ ناظری که ششم دی ماه (امروز) در بوشهر برگزار می‌شود از این استاد آواز به خاطر تلاش‌هایش تجلیل شود.

شنیده‌های "شهروند" حاکی از آن است که مردم بوشهر در کنسرت پیش رو تندیس صلح را به شوالیه آواز ایران تقدیم خواهند کرد. به همین بهانه سراغ او رفتیم و پای صحبت‌هایش نشستیم.

او معتقد است موسیقی سنتی ما در رکوردی دایمی فرورفته و باید برای این شرایط فکری کرد.

گزیده این گفت‌وشنود در ادامه آمده است:

- موسیقی ایران‌زمین، چه محلی و چه انواع دیگر آن، چنان به ادب پارسی وابسته و به آن پیوسته است که نمی‌توان تفکیک چندانی بین آنها قایل شد.

- فراقی بودن ادبیات ایران موضوعی است که نمی‌توان آن را کتمان کرد. در ادبیات ما این موضوع سابقه بسیار طولانی دارد. اساسا روح شاعر ایرانی در سال‌های دور و در گذشته‌ای که ادبیات در این مرز و بوم بر قله و صدر بود، روحی ناآرام و شاکی است.

- در ادبیات پارسی گاهی چنان شاعر به این نوع گلایه‌مندی دچار می‌شود که اشعارش هوش از سر می‌برد و گاهی هم به حیرانی دچار می‌شود. این موضوع در اشعار خیام به وفور هست.

- خیام از نظر من چکیده ایران‌زمین است، یعنی اگر قرار باشد ایران را فشار دهیم تا عصاره‌اش را بیرون دهد، فردی مانند خیام از آن بیرون خواهد آمد که وجهه دانش و اندیشگی خاصی دارد و همین موضوع باعث این نوع نگاه است والا هیچ تعصبی روی او وجود ندارد اما متاسفانه تاکنون کسی به‌طور واقعی او را نشناخته است و حتی در داخل کشور هم گویا قرار نیست او شناخته شود.

- موسیقی اصیل ایران موسیقی‌ای است که نه همه آن ‌که بخش غالبش موسیقی غم است و اندوه. این موضوع را برخی عامل ضعف می‌دانند که به نظر غیر واقعی می‌رسد، زیرا درست است که بخشی از موسیقی ما با الهام از ادبیات‌مان غمگنانه است اما در بخش‌های دیگر موسیقی محلی و ملی، موسیقی جشن‌ها و پایکوبی‌های دسته‌جمعی و از این دست مایه‌های شاد داریم.

- برخی از افراد که سودای دیگر در سر دارند، با سری کاری و تولید آثار کم‌محتوا و کم‌کیفیت، به‌راحتی کارهای نازلی به خورد مردم می‌دهند. آن‌ طور که تجربه این سال‌ها به ما نشان داده، برخی از خوانندگان پاپ از این فضا که به وجود آمده (و از قضا ما اهالی موسیقی سنتی و ملی ایران نیز در رقم خوردن آن سهمی داریم)، سوءاستفاده و طرفداران ویژه‌ای نیز برای خود دست‌وپا کرده‌اند.

- به گمانم درباره مولانا این نظر بسیاری از اهالی این مرز و بوم باشد که شعر او گاهی انسان را زیر و رو می‌کند. او با انسان کاری می‌کند که نمی‌تواند یک‌جا ساکت و ساکن بنشیند. هنوز که هنوز است پس از سال‌ها وقتی حرف او در میان باشد، بسیاری از ایرانی‌ها خواب از چشم شان می‌پرد. اندیشه و کلام مولانا، نو به‌ نو و در هر زمان، منشأ حرکت است.

- شاعران دیگری مانند حافظ و سعدی هم هستند که هر کدام اشعار لازمان و لامکان دارند. بنابراین این نظر که چون موسیقی سنتی بر پایه چنین اشعاری بنا شده نمی‌تواند به نیاز مخاطب امروز پاسخ دهد و همین عامل موسیقی ایرانی را کم‌فروغ ساخته است، نظری بسیار ساده و سطحی است.

- اصلا می‌توانید تصور کنید محو نو یعنی چه؟ به گمان ما محوشدن، نو و کهنه ندارد اما مولانا می‌گوید محو شدن هم نو و کهنه دارد. او باز هم دارد از جهان دیگری که به تازگی وارد آن ‌شده سخن می‌گوید. به بیانی می‌شود گفت این مفهوم دقیقا خود مفهوم فراعقلی است و در هیچ قالب پیشینی و کلیشه‌ای نخواهد گنجید. به بیان عقل قالب و پیشینی محو شدن آخر هر چیزی است اما مولانا باز هم داشته‌ها و باورهای غالب را درهم‌ می‌شکند و می‌گوید پس از محو تازه آغاز ماجراست.

- با تأسف باید گفت خبری از کار کردن بر اشعار مولانا نیست و آوازخوانان ما سراغ مولانا نرفته‌اند. در این میان همان تجربه‌های محدود خواندن مولانا طوری بوده که نتوانستند شعرش را درک کنند.

- خواننده وقتی شعری را برای خواندن انتخاب می‌کند می‌خواهد جان کلام و پیام کلام شاعر را به بهترین وجه و البته چون همراه آواز و موسیقی است با تأثیر بیشتر انتقال دهد تا مخاطب لذت و حظ معنایی ببرد. مخاطب، شعر فارسی را می‌فهمد و لذت می‌برد و اگر موسیقی و شعر درست انتخاب شود این لذت دوچندان خواهد شد.

- بگذارید همین‌جا سنگ‌مان را با برخی وابکنیم. از نظر من موسیقی صرف‌ نظر از این‌که متعلق به کدام گونه باشد، مزایا و معایبی دارد. در این میان این‌ که از مزایای یک نوع موسیقی خاص استفاده شود یا معایبش به نمایش درآید، به افرادی بستگی دارد که دست بر آتش آن نوع خاص موسیقی دارند. موسیقی ایرانی محلی، ملی و سنتی ما نیز از این قاعده مستثنی نیست.

- باید این واقعیت را نیز بپذیریم که موسیقی سنتی ما اگر نگوییم فشل است اما قطعا دچار رکود دایمی شده است.

- ما به‌ عنوان افرادی که در حوزه موسیقی فعالیت می‌کنیم باید به فکر روزآمدشدن باشیم.

- باید واقع‌بین بود و خطرهایی که موسیقی سنتی را به کمین نشسته، شناخت. باید توجه داشته باشیم که موسیقی سنتی، قابلیت یک‌بعدی کردن و خشک بار آوردن هنرمند را دارد.

- چون از ریشه و پایه قوی خبری نیست، نیت ارایه کار نو مساوی است با سردرآوردن از جاهای بد و خطرناک. متاسفانه اکنون با این وضع به‌ طور نسبی دچار هستیم، یعنی نگاه بی‌‌ریشه و بدون مبنا توسط برخی افراد به اصطلاح نوگرا که بی‌سوادی زیادی هم دارند و وارد عرصه هم شده‌اند، وضع موسیقی ایرانی را اسفناک خواهد کرد. متاسفانه در این موارد وقاحت هم دیده و توسط این افراد ادعاهایی طرح می‌شود که نشان از پررویی آنها دارد و این برای موسیقی ایرانی بسیار خطرناک است.

- باید توجه داشته باشیم موسیقی ایرانی گنج بزرگی است که باید از آن صیانت کرد.

- ما برای روزآمدکردن موسیقی سنتی و محلی دست‌مان را باید به طرف ادبیات نوین ایران نیز دراز کنیم و از آن مدد بگیریم. ما می‌توانیم حتی از آثار بدون کلام هم استفاده کنیم. نگاه محدود و غیر واقع‌بینانه را کنار بگذاریم و موسیقی سنتی‌ای که متعلق به امروز است، ارایه کنیم.

- من در بخشی از کارها سراغ شعر نو رفتم و نخستین کسی بودم که شعر نو را با سازوکار آواز ایرانی اجرا کردم. زمانی که من شعر نیما را با آواز اجرا کردم چند نفر از هنرمندان، مجلس را ترک کردند. به‌ طور دقیق‌تر زمانی که شنیدند من دارم آن بند "می‌ترواد مهتاب می‌درخشد شب تاب را می‌خوانم" قهر کردند، زیرا کار من برایشان خیلی عجیب بود. البته شعر نو در موسیقی ایرانی قبل از آن یکی دو تجربه صورت تصنیف داشت اما برای نخستین بار من بودم که شعر نو را به صورت آواز و ریتم آزاد خواندم.

- صدای خوب واقعا وجود دارد اما باید پشتش درک، نگاه و شعور هوشمندانه باشد که این بسیار مهم است. اگر آن نباشد هنرمند خالی می‌شود و حتی صدای خوبش هم به کاری نمی‌آید.

- نسل ما، نسلی آرمان‌خواه بود که می‌خواست عقاید انسانی در مورد بشریت داشته باشد. این البته یک رویکرد حسی فراگیر در دنیای آن روزها بود. خیلی‌ها با این رویکرد جان‌شان را دادند. هر کس با وجود تمایلات فکری و سیاسی که داشت در مورد ارزش‌های انسانی و رعایت و احترام به آن با دیگران تفاهم داشت، یعنی ممکن بود یکی کمونیست و چپ باشد یا مائویست باشد یا با باورهای اسلامی زندگی کند یا این‌ که هیچ‌کدام از این گرایشات را نداشته باشد که من جزو همین دسته آخر بودم. با این وجود ما با هم تفاهمی کلی داشتیم و نگاه‌مان به مسأله انسان با هم نزدیکی فراوانی داشت. این تفاهم و عشق فضایی می‌ساخت پر از همدلی، بنابراین شرایط مثل امروز نبود که همه یکدیگر را بکوبند.

- امروز از نظر روابط اجتماعی در شرایط نامناسبی به سر می‌بریم.

- آن چه دوره ما را از این دوران متمایز می‌کند این است که امروز افراد دیگر مانند آن روزگار آرمان‌خواه نیستند و ایده‌آلی هم ندارند، هدف مشترکی ندارند و هر کس به فکر خودش است. منم‌منم‌زدن‌ها یا گروه‌بندی و دسته‌بندی‌های مختلف، آن زمان نبود و مثل امروز این تفکر وجود نداشت که اگر جزو دسته ما هستی، آدم خوبی هستی وگرنه بی‌ارزشی. خیلی به‌ ندرت پیش می‌آمد که رفتار خودخواهانه از بزرگان سر بزند.

- خواننده جوانی که معروفیتی هم دست‌وپا کرده، این تصور را دارد که هر پیشنهادی که به او شد باید بپذیرد. مثلا می‌گویند شعری از فردوسی را بخوان! او هم به جای آن‌ که روی موضوع دقیق شود و به این دلیل که تجربه کافی ندارد، آن را نپذیرد، چون خام است و جوان وارد گود می‌شود و از سویی چون شایستگی خواندن شعر فردوسی را ندارد، کاری سخیف ارایه می‌دهد.

- تأکید می‌کنم امروز موسیقی سنتی ما در رکودی خاص فرو رفته و نیازمند هوای تازه‌ای است که باید در فضای آن دمیده شود.


کد مطلب: 9063

آدرس مطلب: http://tahrireno.ir/vdcj.mehfuqeytsfzu.html

تحریر نو
  http://tahrireno.ir