کارگردانی به شرط چاقو
هر روز یه چیزی مد میشه. یه روز موی بلند، یه روزی موی کوتاه، یه روز کیف کج و یه روز کولی و خلاصه این مدها مدتی است ( مدت آن اینقدر طولانی بوده که از یادها رفته) به سینمای ما هم رخنه کرده است و چنان سوراخی در آن بوجود آورده است که کار ا زکار گذشته و عن قریب تبدیل به چاهی خواهد شد عمیق، آنهم چاهی که نه با آب که با سنگ باید درونش را پر کرد.
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۸:۴۷
 
کارگردانی به شرط چاقو
 
هر روز یه چیزی مد میشه. یه روز موی بلند، یه روزی موی کوتاه، یه روز کیف کج و یه روز کولی و خلاصه این مدها مدتی است ( مدت آن اینقدر طولانی بوده که از یادها رفته) به سینمای ما هم رخنه کرده است و چنان سوراخی در آن بوجود آورده است که کار ا زکار گذشته و عن قریب تبدیل به چاهی خواهد شد عمیق، آنهم چاهی که نه با آب که با سنگ باید درونش را پر کرد.

قبلترها ( که باز هم مدت آن مجهول می باشد) کسی که می خواست کارگردانی کند، باید تحصیلات آکادمیک می داشت و یا حداقل چند کار حرفه ای بعنوان دستیار کارگردان در رزومه کاری خود می داشت و اطلاعاتی هر چند مختصر اما در خور نیاز از دکوپاژ ، فیلمنامه، موسیقی، صدا، تصویر و تدوین می دانست؛ که البته اینها حداقل هایی بود برای اینکه وی بتواند یک فیلم بلند کارگردانی کند.

اما به مدد همین مدهایی که مثل قارچ سمی سر از زمین در اورده اند. که البته در این مورد استثنائا از لایه اوزون افتاده اند ( اینهم علتی است مبنی بر سوراخ شدن لایه اوزون ) و از دیر زمانیکه تخصص پیش پا افتاده ترین موضوع جامعه ما شده است ، هر کسی با داشتن مقداری پول ( که البته لازم نیست کسی مقدارش را بداند، همینکه بگوید پول دارد کفایت می کند) و با ادعای خواندن چندجلد کتاب ( که آنهم در حد ادعا ، چه بی ربط و چه با ربط به سینما ) می تواند ، اقدام به ساختن فیلم نماید و البته پس از اینکه با یک دوجین عوامل متخصص قرار داد بست و با ندانم کاری هایش پدر همه را در آورد و هر انچه را وظیفه ی او بوده و چون نمی دانسته و انجام نداده و به گردن از مو نازکتر عوامل انداخته ، بالاخره اسمش در تیتراژ یک فیلم دسته چندم ( که درست پس از مرحله تصویربرداری از درجه اعتبار ساقط خواهد بود) بعنوان کارگردان با حروف درشت درج می گردد و این تازه اول کار است.

چون تازه سرو صدای عوامل بدلیل عدم پرداخت دستمزدها در آمده و کارگردان تازه طلبکار هم جواب موبایلش را نمی دهد و تهیه کننده ( که باز هم به همین منوال سر از عالم تهیه کنندگی در آورده )که تا دیروز بادی بر غبغب انداخته بود و هر روز سر صحنه جولان می داد و با کت و شلوار مارک دارش گاه حتی از جلوی لنز دوربین در حین تصویربرداری رد میشد و این را از حقوق مسلم تهیه کنندگی می دانست ، حالا مثل موش در سوراخی پنهان شده و باقی قضایا... .

و بعد از اینکه فیلم بالاخره با اتکا به چسبهای خوب و با کیفیت خارجی ( یعنی همان تخصص از یاد رفته ما ) و چسباندن پلانهایی که انگار هرکدام متعلق به یک فیلم است ، تدوین و آماده ارائه می شود. آنهم چه فیلمی!

فیلمی که بی شک سینما و عواملش را به تراژدی کشانده است و تا سالها توی سر عوامل میزند که با فیلم من معروف شدید و ... و این افتخار را تا سالها به انان گوشزد می کند (تا زمانی که عوامل دیگر صحبتی از دستمزدهایشان نکنند و این موضوع به فراموشی تاریخ سپرده شود) غافل از اینکه عوامل با خجلت تمام، سعی می کنند تا در حد امکان اسم فیلم مذکور را جایی عنوان نکنند. چرا که بیکار بودن درعالم سینما به مراتب آبرومندتر از... .

اینجاست که این تازه کارگردان مدعی، در محافل هنری و سینمایی نظرات غیر کارشناسانه خود را با آمپول پررویی به همه تزریق میکند و فیلم ساخته شده اش را تاییدی بر ادعاهای خود می داند و این مهر تایید را چنان با قدرت فک خود به کرسی می نشاند که اگر دیر بجنبی مغز شنوندگان را همچون سیب ، هدف قرار داده و به نابودی می کشاند.

البته این فقط یک مدل عینی نویسنده بود که چون داغیه ان هنوز بر جگرش مانده بخوبی بیاد دارد. مدلهای دیگری در سبد سوراخ این سینمای چند دسته وجود دارد از قبیل : " کارگردان زاده" که فیلمسازی ، یا بازیگری و یا... را مثل رنگ مو، رنگ چشم، مدل بینی و غیره از پدر به ارث می برند و البته نوظهورترین آن ( که باز هم مدت آن مجهول است) ، یکی کارگردانی می کند و نام دیگری بعنوان کارگردان درتیتراژ فیلم درج می شود ( که این مدل تنها مختص همان کسانی است که از سوراخ لایه اوزون تشرف فرما شده و بجای کتاب در چمدانهایشان ، پول گذاشته اند.)

خلاصه اینکه سینما هم بازاری شده است ، که کاش جمعه بازاری و شنبه بازاری و چهار شنبه بازاری که نه، تبدیل به آشوب بازاری شده بس پر آشوب... .

فرهنگ سینمایی این قسمت:
کارگردان تازه کار بی تخصص: مجهول الهویه
عوامل متخصص: مقتول الهویه

مهناز درودی
کد مطلب: 5735