تحریرنو: سريال تلويزيونی "انقلاب زيبا" براساس فيلمنامهی حامد عنقا و كارگردانی بهرنگ توفيقی اينروزها از شبكهی یک پخش میشود. انقلاب زيبا جزو آثار معمايی و پرگرهی تلويزيون است كه نمونهی آن كمتر در تلويزيون ديده شدهاست. درباره سريال انقلاب زيبا با عنقا گفتوگویی انجام شدهاست.
سريال انقلاب زيبا جزو آثار معمايی و پر گرهی تلويزيون است. اين مساله كار مخاطب را سخت میكند، چون مخاطب تلويزيون عادت دارد هنگام تماشای سريال كارهای ديگرش را هم انجام بدهد و اين در حالی است كه نديدن يک قسمت از سريال به از دستدادن اتفاقات زيادی منجر میشود. آيا هنگام نگارش قصه به همهی اين ماجراها فكر كرده بوديد؟طبيعی است هر نويسنده، كارگردان و هر مدير سفارشدهندهای مخاطب را در نظر میگيرد، اما در نظرگرفتن مخاطب با اين كه خودت را با مخاطب و شرايط او تطبيق بدهی، فرق دارد و نتيجهاش حركت در مداری میشود كه ديگران آنرا تجربه كردهاند. بنابراين هيچوقت امكان تجربهی جديد يا آن كاری كه دوست داريد بهدست نمیآيد.
ابتدا بايد خود هنرمند از كارش راضی شود و لذت ببرد و بعد آنرا ارائه كند. من قبل از پخش سريال تاكيد كردم انقلاب زيبا جزو سريالهايی نيست كه مخاطب هنگام ديدنش ميز شام را بچيند يا با تلفن حرف بزند. اگر دوست داريد اين سريال را ببينيد، بايد دقيق ببينيد يا اگر بخشهايی از قصه را نديديد، حتما بخشهای عمدهای از ماجراها را از دست میدهيد. خيلیها اين مساله را برای تلويزيون نقطهضعف قلمداد میكنند، ولی بهنظرم بهتر است مخاطب جدی داشته باشيم تا اين كه مخاطبمان گذری باشد.
ترجيح میدهم پنج مخاطب جدی داشته باشم كه اثرم را با دقت ببيند تا اينكه هزاران مخاطبان غيرجدی كارم را تماشا كنند كه گاهی چشمشان به تلويزيون است و به اين مساله عادت كردند كه اگر از هرجايی سريال تلويزيونی را ببينند، میتوانند از همانجا آنرا دنبال كنند و بقيهی قصه را حدس بزنند.
سريال انقلاب زيبا را بايد از قسمت اول ديد و اگر مخاطبان از وسط سريال به جمع بينندگان اضافه شدند بايد يکنفر را داشته باشند تا از قسمت اول خيلی دقيق قصه را تعريف كند كه بداند شخصيتهای قصه چه كسانی هستند، چه سابقهای دارند و واكنشهایشان نسبت به موقعيتها چگونه است.
به نكتهی خوبی اشاره كرديد. چون در سريال انقلاب زيبا شاهد رفت و برگشتهای خيلی زيادی بهزمان حال و گذشته هستيم. فكر نمیكرديد اين مساله مخاطب را سردرگم میكند؟اين رفت و برگشتها در قسمتهای اول سريال كه روايت غيرخطی بود بيشتر استفاده شد، اما با توجه به اينكه سابقهی ذهنی مخاطب را در نظر گرفته بوديم از قسمت هفتم و هشتم بهبعد بهنسبت كمترش كرديم و روايت خطی شد. در واقع اين تكنيكی بود كه من ترجيح دادم از آن استفاده كنم.
خوشبختانه بازتاب خوبی از جامعه، روابطعمومی تلويزيون، فضاهای مجازی، واكنش رسانهها و حرف آدمهای حرفهای گرفتيم كه نشان میدهد سريال مورد توجه قرار گرفتهاست. معتقدم اگر سريالی بسازيد كه مخاطب بداند برايش وقت گذاشتيد و برای ۵۰دقيقه زمانیكه او میخواهد صرف ديدن سريال كند احترام گذاشتيد، مطمئن باشيد مورد توجهش قرار میگيرد، حتی وقتی قصه پر از گره باشد، مخاطب متوجه میشود كه شما به اصطلاح به سريال آب نبستيد.
پخش سريال انقلاب زيبا تا به امروز نشان میدهد مخاطب موضوع و فضای قصه را درک كرده و برايش قابل هضم است. شخصا ترجيح میدهم در هر مديومی كه كار میكنم، چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی، اين مسير را ادامه بدهم و فيلمنامههای پر از تعليق بنويسم.
متاسفانه گاهی برخی كارگردانان، نويسندگان و مديران دچار اين توهم هستند كه مخاطب ما قصههای پيچيده را درک نمیكند و با چنين قصههايی همراه نمیشود، ولی بايد گفت اين مساله ناشی از كمفكری خود ماست. اتفاقا مخاطب امروز باهوش بوده و بيننده ۲۰ سال پيش نيست كه آثار روز دنيا بهدستش نمیرسيد.
مخاطب امروز در فضای مجازی در معرض هزاران تصوير جديد است. ضمن اينكه خيلی جلوتر از ماست، پس مطمئن باشيد تماشاگر از قصههای پيچيده و پر از گره استقبال میكند و نسبت به آنها واكنشهای خوبی خواهد داشت. پس برای يکبار هم كه شده به شعور مخاطب احترام بگذاريم و بدانيم مخاطبمان با ارزش است و بايد او را جذب سريالها و آثار تلويزيونی خودمان كنيم.
پس با سريال انقلاب زيبا قصد داشتيد عادت مخاطب تلويزيون را بشكنيد تا او فراتر از چارچوبهايش فكر كند؟شايد بخشی از اين مساله اينطور باشد، اما من در هر كاری كه انجام میدهم، علاقهمند هستم عادتهای قبلی مخاطب را بشكنم، حتی وقتی مجموعهی تاريخی هم نوشتم، سعی كردم عادت تماشاگر را به سريالهای تاريخی بشكنم و اين ويژگی شخصيتی من است.
در سريال انقلاب زيبا نخواستم عادت مخاطب را بشكنم، بلكه سعی كردم يکبار مخاطب آن چيزی را كه دوست دارد، ببيند. شايد برخیها دوست داشته باشند با اين قصه يک سريال صد قسمتی بسازند، اما من میخواستم در بيستوچند قسمت اين سريال را بنويسم و در عوض در هر قسمت مخاطب شاهد قصه و گرههای زيادی باشد و بهجای اينكه در هر قسمت يک اتفاق ببيند شاهد ده اتفاق باشد و از ديدن اثر هم لذت ببرد و بهخودش نگويد به سريال آب بستند.
از سوی ديگر میخواستم وقتی كسی سريال انقلاب زيبا را میبيند، مثل قصه سريالهای چند صد قسمتی نباشد كه كل تعريف دوستش از سريال اين باشد كه اين دختر و پسر همديگر را دوست داشتند، اما زندگیشان كمی بههم ريخته است. علاقهمند بودم وقتی قصهی سريال را تعريف میكند، بهدليل آنكه گره و اتفاق زياد دارد حدود يکربع برای تعريف قصه زمان بگذارد.
معمولا چهار تا پنج قسمت ابتدای هر سريال بهمعرفی شخصيتها اختصاص دارد، اما اين اتفاق در سريال انقلاب زيبا نيفتاده و از همان قسمت اول كه شخصيتها معرفی میشوند، اتفاقات زيادی را شاهد هستيم. اين فرم سريالهای تلويزيون را نمیپسنديد كه اينگونه عمل كرديد؟بهنظرم اين سنت قديمی است كه از سالهای قبل وجود داشت در حالیكه بايد از همهی نماهای كار بهنحو احسن استفاده كرد. بايد برای هر يکثانيه فكر كرد. وقتی يک گروه صد نفره برای توليد يک سريال زحمت میكشند و مخاطب ميليونی هم پای ديدن سريال مینشيند، بنابراين نبايد بگذاريم وقت و زمان تماشاگر به بطالت صرف شود.
اين تصور اشتباه است كه بايد پنج قسمت ابتدای سريال بهمعرفی شخصيتها اختصاص پيدا كند تا مردم همراه سريال شوند. اگر مردم از يک تا دو قسمت اول سريال خوششان بيايد، كار را دنبال میكنند، ولی اگر خوششان نيايد اين كار را انجام نمیدهند. در سالهای اخير اينطور بودهاست. برخی مواقع شاهد بوديم كه قسمتهای اول يک سريال خوب نبوده، اما قسمتهای بعدی خوب شده، اما سريال ديده نشدهاست، چون اين تفكر اشتباه وجود داشته كه بايد بعد از پنج قسمت گره در قصه گذاشت.
ما بايد بدانيم در چه دورهای زندگی میكنيم و در اين دوره ديدن سريالهای خارجی مختص به طبقهی خاصی نيست. از الهيهی تهران گرفته تا يک روستای دورافتاده، همه در جريان آخرين سريالهای روز دنيا هستند يا از طريق شبكههای ماهوارهای يا شركتهای غيرمجاز دیویدیاش را تهيه میكنند و میبينند. ضمن اينكه نشريات سينمايی و فرهنگی مثل مجله ۲۴ يا حتی روزنامهی جامجم هم به سريالها و فيلمهای روز دنيا میپردازند. وقتی به اين مسائل نگاه میكنيم متوجه میشويم مردم ما مردم دههی ۶۰ نيستند كه مهمترين سريال زندگیشان آينه باشد.
وقتی تصويربرداری سريال انقلاب زيبا شروع شد تنها هشت قسمت از اين اثر نوشته شدهبود. برایتان دشوار نبود با توجه به تعدد گرههای قصه همزمان با توليد بنويسيد؟وقتی تكليفات با خودت معلوم باشد، هميشه حرفهای كار كرده باشی و سطح توان خودت و گروه را بشناسی، دچار مشكل نخواهی شد. من هنگام نگارش اين سريال دچار عارضهی قلبی هم شدم، ولی با اينکه چند روز بيمار بودم، كار بهخاطر فيلمنامه تعطيل نشد. گرچه آمادهنبودن فيلمنامه كامل به فشارهايی روی گروه و تهيهكننده منجر شدهبود، اما تاخير در رساندن فيلمنامه نداشتم. رامين عباسیزاده تهيهكنندگی اين سريال را بهعهده دارد و بهشدت بهكار علاقهمند است و بدون تعارف هم میگويم كه او برای تکتک دقايق اين كار ايستاد، حتی ايدههايی كه هنگام نگارش فيلمنامه به ذهنم میرسيد و خارج از برآورد بود، اما حاضر میشد ريسک كند و سختی را بهجان بخرد، اما كار درست انجام شود.
طبيعی است ديدن چنين مواردی برا من بهعنوان نويسنده ارزشمند است و لذت میبرم با تهيهكنندهای كار كنم كه فرق خوب و بد را میداند و به نويسنده و بقيهی گروه انگيزه میدهد. من با تهيهكنندگانی برخورد داشتم كه وقتي با تعدد لوكيشن و پيچيدگی قصه روبهرو میشوند از نويسنده میخواهند بهخاطر مسائل مالی اين تنوع را كم كند، اما يکبار هم از عباسیزاده نشنيدم كه بگويد برای فلان سكانس كم بگذاريم.
با توجه به اينکه قصه خوب است و شخصيتپردازیها درست انجام شده، اما حس برخی بازيگران اين سريال درست درنيامده است، يعنی احساسات شخصيتها بيشتر در ديالوگهاست تا اينكه در بازی ديده شود.كسی كه پدرش را ۳۰ سال نديده، اينطور نيست كه در همهی لحظات حسرتش را نشان بدهد، حتی اگر يک نفر در عشق شكست میخورد اينطور نيست كه هر روز دربارهی اين موضوع حرف بزند. به زخمهای كهنه هميشه امكان بروز داده نمیشود، چون فرد درگير روزمرگی زندگیاش میشود.
ضمن اينكه هر كارگردانی صاحب يک سليقه در اجرا بوده و ممكن است اين سليقه با من يكی باشد يا نباشد. ولی من و بهرنگ توفيقی، كارگردان در اجرا بهشدت نزديک بههم بوديم و هستيم. شايد بخشهايی از قصه را كارگردان علاقهمند است سرد بگيرد. بههمين دليل من به سليقهی او احترام میگذارم.
شما بهعنوان نويسنده كه بينندهی اين اثر هم است چه نظری در اينباره داريد؟شايد من دوست داشته باشم برخی بازیها بهشكل ديگری باشد، ولی الان كه سريال را میبينم و با توجه به صحبتهايی كه قبل از متن با كارگردان داشتم، متوجه میشوم سليقههایمان نزديک بههم است. علاوه بر آن، كارگردان فقط اپراتور نيست كه بگويد صدا دوربين حركت، بلكه او هم ايده و فكر دارد و به قصه چيزی اضافه میكند. در طول ساخت اين سريال خيلی دربارهی موقعيتها و شخصيتها صحبت كرديم. در مجموع وقتی هر كاری ساخته میشود بازيگران میخواهند موقعيتهايی به نقششان اضافه شود، اما من آدمی هستم كه خيلی بهحرف آدمها گوش میدهم و جزو معدود نويسندگانی هستم كه سر صحنه میروم و از نزديک با بازيگران صحبت میكنم، اما تابلوی نهايی من مخاطب است كه میخواهد اثر را ببيند. بازيگران ابزار قصهگويی هستند و هر بازيگر به نقش خودش فكر میكند. بنابراين وقتی بازيگران اعتراض دارند من دليل منطقی خودم را میگويم. اگر بازيگر راضی شد كه خوب است، اما اگر هم ناراضی باشد، وقتی نتيجهی كار را ببيند اعتراضش برطرف میشود. بههرحال برای هر شخصيتی ساعتها فكر میكنم و اينطور نيست كه بیدليل برای هر كاراكتر موقعيت و ديالوگ نوشته شود.
در سريال انقلاب زيبا مادر حامد نام ندارد و فقط بهعنوان مادر حامد شناخته میشود، چرا برای او نام انتخاب نكرديد؟كلمهی مادر نمادين و سمبليک است. شنيدن اين كلمه برايم مهم بود. بههمين دليل نام نگذاشتم. ضمنا ينكه وقتی فيلمنامه همزمان نوشته شود و خيلی سكانسها را میبينم، بر آن اساس ديالوگهای شخصيتها را كم يا زياد میكنم. اگر بازی بازيگر نسبت به آن چيزی كه احساس كنم فاصله داشته باشد، خواه ناخواه تاثير میگذارد.
شنيدهايم برای انتخاب بازيگران هم مشورت داديد.
بله، هروقت طرف مشورت قرار گرفتم، سعی كردم بهترين نظر را بدهم. در اين سريال هم با رامين عباسیزاده دربارهی جز به جز كار همفكری داشتيم. ما همهی چيزهايی را كه میخواستيم بهدست نياورديم، ولي اين تركيب بازيگران را خيلی دوست دارم، حتی روزهای اول دوست نداشتم آزاده صمدی نقش زيبا را بازی كند، ولی الان كه سريال را میبينم بهنظرم برای اين نقش خوب است و دوستش دارم.