درباره‌ی ملبورن، نهنگ در حوض کم‌عمق
نقدی بر فیلم "ملبورن" ساخته‌ی نیما جاویدی که این‌‎روزها در سینماهای کشور اکران شده است.
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۰۱
 
درباره‌ی ملبورن، نهنگ در حوض کم‌عمق
 
۱- فیلم اول ساختن‌، پروسه‌ی بسیار دشواری است‌. فیلم اولی‌ها معمولا در بدترین شرایط ممکن و با حداقل امکانات فیلم می‌سازند و به‌ندرت می‌توانند شرایط استاندارد تولید را تجربه کنند‌. سازندگان فیلم‌های اول معمولا شرایطی شبیه کودکان کار را تجربه می کنند‌، سختی‌کشیدن بی‌وقفه و تلاش برای دست‌یابی به آرامش. نیما جاویدی اما فیلم خود را انگار با شرایط خوبی ساخته، حضور طیفی وسیع از نام‌داران سینمای ایران پشت و جلوی دوربین فیلم او، اولین عاملی است که توقعات را از "ملبورن" بالا می‌برد ، توقعی که برآورده نمی‌شود و به باد می‌رود.

۲- یکی از معضلات بزرگی که چند‌سالی است گریبان سینمای نوگرای ایران را گرفته‌، اصرار به ساختن فیلم‌های آپارتمانی است‌. شرایط سخت تولید و کمبود بودجه در کنار تمایل فیلم‌سازان به گریختن از سختی‌های معمول پرداخت نماهای خارجی‌، سبب‌شده فیلم‌ها عموما در لوکیشن خانه یا آپارتمان ساخته شود‌.

ملبورن هم از این قاعده مستثنا نشده و کل داستان خود را در یک آپارتمان سرد و خلوت و خالی تعریف می‌کند‌، با دو شخصیت اصلی نه‌چندان جذاب و چند‌ شخصیت گذری با پرداخت نه چندان کافی. در چنین شرایطی‌، فقدان تنوع بصری حتی با حضور نابغه‌ای ماند هومن بهمنش پشت دوربین واقعه‌ای گریزناپذیر است. فقدان جذابیت دیداری در ترکیب با داستان لاغری که به‌زور کش می‌آید فیلمی را تحویل‌مان می‌دهد کند و کم‌رمق، و به‌رغم آن‌که زمان فیلم حتی از استانداردهای معیوب زمانی سینمای ما هم کم‌تر است‌، باز هم ملال‌آور و کم‌جان پیش می‌رود.

۳- موقعیت مرکزی داستان بسیار جذاب است، تنها ماندن زوجی جوان در آستانه‌ی سفر با یک جنازه، ایده‌ای که البته از فیلمی اسپانیایی و موفق گرته برداری شده و در فیلم دیگری هم تکرار شد. چنین موقعیتی اما تنها شروع خوبی برای یک فیلم سینمایی است و تضمینی برای موفقیت آن، و فاجعه دقیقا همین‌جا رخ می‌دهد.

فیلم‌نامه برای ادامه‌دادن بیست‌دقیقه بسیار جذاب ابتدایی‌، هیچ ایده و راه‌کاری ندارد‌. فیلم درواقع بر مبنای موقعیت‌های فرعی (آمدن پدر بچه، شک به پرستار‌، غیبت پرستار و بازگشت او و...) پیش می‌رود‌، و بسیار زود دست خود را برای مخاطب روشده می‌بیند.

استفاده از کلیشه‌های معمول در شخصیت‌پردازی‌، تکیه به مولفه‌های آشنای سینمای اجتماعی مدرن امروز ایران‌، اصرار به نمایش مکرر ویژگی‌های پیش پاافتاده شخصیت‌ها‌، ناتوانی در پیش‌بردن داستان بدون افتادن در ورطه‌ی تکرار حرف‌ها و لحظه‌ها، مهم‌ترین ضعف‌های فیلمند. ایده‌ی فیلم برای یک اثر سینمایی کافی نیست‌، و قصه‌ی آشکارا کاستی‌های فراوانی دارد.

۴- نیما جاویدی هوش‌مندانه موفق می‌‌شود شیوه‌ی کارگردانی خود را متمایز و تروتازه نشان بدهد‌. به‌رغم افت آشکار ریتم، خلاقیت جاویدی در نماهایی متعدد از فیلم به‌خوبی رویت می‌شود. مثل هر کارگردان نوپایی، او هم گاه‌و‌بی‌گاه در دکوپاژ خود مرتکب اشتباه می‌شود، اما شناخت دقیق او از شیوه‌های معرفی بصری شخصیت‌ها و نمایش هوش‌مندانه‌ی آشفتگی درونی مرد و زن با استفاده از دکوپاژ نامتقارن در کنار نماهای تکرارشونده هشداردهنده‌ای که به تدریج و با تکراری موثر التهاب فیلم را بیش‌تر و بیش‌تر می‌کند، بخشی از توانایی‌های این فیلم‌ساز تازه‌وارد است.

ضمن این‌که شیوه‌ی کاری او در مقام کارگردان کاملا حساب شده‌است و آن‌چه به‌عنوان تقلید صرف او از سینمای اصغر فرهادی گفته شده و می‌شود، ادعایی کاملا پوچ و نادیده‌گرفتن ویژگی‌های مشترک فیلم‌های آپارتمانی در سراسر دنیاست! ضمن این‌که اساسا تحت تاثیر سینمای فرهادی بودن نقطه‌ضعفی برای فیلم‌ساز محسوب نمی‌شود، همان‌طور که سایر فیلم‌سازان ایران و دنیا هم هریک تحت تاثیر یک یا چند نفر از بزرگان سینمای دنیا هستند.

۵- فیلم‌ساز فیلم اولی که می‌تواند تیم بازیگری درجه یکی مانند پیمان معادی‌، نگار جواهریان‌، مانی حقیقی‌، الهام کردا‌، روشنک گرامی و شیرین یزدان‌بخش را در اختیار داشته باشد‌، بسیار خوش‌بخت است‌. اما برای استفاده‌ی مناسب از این خوش‌بختی و پیش‌گیری از بدل‌کردن این نام‌های بزرگ به وزنه‌هایی سنگین بر گرده‌ی فیلم‌، خلاقیتی وافر در طراحی داستان و شخصیت‌ها لازم است که "ملبورن" از آن بی‌بهره است‌.

در نتیجه بازیگران به‌ویژه معادی و جواهریان‌، مانند نهنگ‌های بزرگی هستند که قرار است در یک حوض کم‌عمق شنا کنند‌! معادی که آشکارا برای درخشیدن بی‌قرار است‌، فرصتی برای بروز دادن توانایی خود در لحظه‌های عصبیت عاشقانه پیدا نمی‌کند و در نتیجه در نماهایی بی‌ربط‌، رو به بازی اغراق‌آمیز و بیرونی می‌آورد تا عصیان درونی شخصیت را بیرونی کند. نگار جواهریان با ترکیب‌کردن چند نقش اخیر خود‌، نمایشی متقاعدکننده و نه بیش‌تر دارد. ملبورن از داشته‌های خود (عوامل فنی، بازیگران، لوکیشن، ایده‌ی مرکزی و...) به‌درستی بهره نمی‌برد، و نتیجه‌ی این اتفاق طبیعتا دست‌یابی به محصولی متوسط است‌.

۶- دل بستن به تیتراژ "نویسنده و کارگردان‌" پاشنه‌ی آشیل بسیاری از فیلم‌های ماست‌! شاید اگر جاویدی نگارش فیلم‌نامه را به دیگری سپرده بود‌، شاید اگر از ایده‌های یک نویسنده‌ی مجرب و کاربلد استفاده کرده بود و اگر از این تیتراژ جذاب دل کنده بود‌، فیلمش اوضاع بهتری داشت‌. و البته یادمان نرود فیلم اولی‌هایی که خودشان قصه‌ی فیلم‌های‌شان را می‌نویسند‌، معمولا از سر نداری است!

۷- "ملبورن" یک فیلم معمولی است. نه آن‌چنان که منتظرش بودیم پدیده بود و بکر و غافل‌گیرکننده‌، و نه‌چنان که برخی می‌گویند فیلمی فاجعه‌آمیز . یک فیلم متوسط قابل‌تحمل است‌، و یک شروع امیدوارکننده برای فیلم‌سازی که به‌نظر می‌رسد سینما را جدی گرفته است‌. جاویدی می‌تواند یکی از فیلم‌سازان مهم سینمای ما باشد، به‌شرط این‌که به خودش‌، به عوامل فیلمش و به مخاطبان بسیار، بیش‌تر سخت بگیرد!

حمید سلیمی
کد مطلب: 2146