یادداشتی برای "کوچه بینام"
اگر فیلم را به مثابه ی یک خانه ی کلنگی در نظر بگیرید که چندان زاویه پنهانی برای مخاطب ندارد آنوقت نحوه ی ورود ببینده به آن و نوع نمایش داخل آن برای ببینده اهمیت پیدا میکند.
تاریخ انتشار : شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۴ ساعت ۰۸:۰۹
هاتف علیمردانی تا به حال ۵ فیلم بلند داستانی را کارگردانی کرده است .تقابل طبقات اجتماعی و بر خورد آدمهایی با فرهنگهای مختلف مضمون مورد علاقه و تکرار شده در اثار قبلی اوست.علمیردانی در "کوچه بی نام" هم به مشکلات طبقه ی کارگر و تقابلش با زندگی مدرن شهری می پردازد جایی که خطوط قرمز عرفی و اخلاقی سنتی مورد پرسش قرار می گیرند.
حاج مهدی (فرهاد اصلانی) کاسب محلی سنتی و اهل مسجدی است که با ۲ دخترو همسرش در یک ملک قدیمی در کوچه ی شهید بی نام زندگی میکند در طبقه ی اول اما همسر برادرش، که سالها قبل فوت کرده، به همراه پسر و دخترش زندگی میکنند. حمید برادرزاده ی حاج مهدی دلبسته ی دختر کوچک عمویش(نصیبه) است، و قصد دارد بعد از سفرش به خرم آباد ماجرا را با عمویش درمیان بگذارد و نصیبه را خواستگاری کند اما درست شب قبل از سفر، فرزانه با او مخالفت میکند و حمید که دلخور شده بی خداحافظی خانه را ترک میکند.در ادامه حوادثی پیش میآید که زندگی ۲ خانواده را تغییر میدهد و رازهای مدفون یکی پس از دیگری بر ملا میشوند.
اگر فیلم را به مثابه ی یک خانه ی کلنگی در نظر بگیرید که چندان زاویه پنهانی برای مخاطب ندارد آنوقت نحوه ی ورود ببینده به آن و نوع نمایش داخل آن برای ببینده اهمیت پیدا میکند اما در کوچه بی نام فیلمنامه ما را با کلید و از در اصلی وارد میکند و برای هل دادن مخاطبش به داستان هیچ ایده ی جدیدی ندارد. اما هر چه در داستان جلو می رویم گره ها و اتفاقات مسلسل وار ببینده را از اتاقی به اتاق دیگر پرتاب میکند طوریکه گویی این خانه دیگر آن ملک کهنه ساز رنگ و رورفته و قدیمی نیست بلکه یک عمارت پر از دالان است در ظاهر یک خانه ی قدیمی، و این نقطه ضعف بزرگ اثر است. جمله ی معروفی وجود دارد، در مقایسه ی فیلم کوتاه و بلند با این مضمون که"اگر فیلم کوتاه را یک سیم نازک در نظر بگیریم، فیلم بلند داستانی یک کابل فشار قوی ست با توانایی تحمل ولتاژ بالا." فیلمنامه نویس کوچه بی نام از توانایی و پتانسیل ایده ی اصلی اش آگاه بوده و میداسنته که ماجرای دلباختگی دختر عمو پسر عمو با ان گره ی کلیشه ای نمی تواند جذابیت کافی را برای مخاطب داشته باشد در نتیجه سعی کرده هر چند دقیقه یک بار به شکلی خداگونه حادثه ای بی ربط را وارد داستان کند البته که این کار با تدوین مناسب اثر منجر به ریتمی سریع و درگیرکننده شده طوریکه در نگاه اول ضفعهای فیلمنامه چندان به چشم نمی آیند اما بی ربط بودن این حوادث و اینکه هیچ تاثیری در موقعیت اصلی ندارند کمکم توی ذوق میزنند. نمونه اش لحظه ای بعد از بیرون کشیدن پسربچه از داخل چاه (که البته جزو صحنه های خوب فیلم به شمار می آید) وقتی ببینده هنوز در تنش این صحنه قرار دارد و وجود یک صحنه ی تنفس شدیدا احساس می شود خبر سقوط هواپیما دوباره تنش را بالا میبرد و ببینده دوباره در شک فرو میرود بدون اینکه . و ماجرای سقوط اساسا اگر وجود نمیداشت به پایان بندی و ساختار کلی اثر هم لطمه ای نمیزد، از این قبیل ماجرا که نه توجیهی منطقی و داستانی دارند و نه توجیهی روایی، در داستان به کرات وجو دارند. اما اثر در نمایش جزئیات و روابط این مدل خانواده ها موفق است و میتواند تصاویری رئالیستی ارائه دهد. محدثه و نصیبه که هر دو بر خلاف خواهر بزرگترشان(که با یک مرد بی قید ازدواج کرده و ۲ بچه دارد) با جنس مخالف روابط افلاطونی دارندبه خصوص محدثه که با رویکردی شبه اگریستانسیالیستی از رفتار و تفکراتش هم تا جایی از فیلم دفاع میکند. مادر انها همیشه در نصیحتهایش از روایات و احادیث استفاده میکند و بخش عمده ی فراغتش را با شرکت در مراسم مذهبی پر میکند.و پدری که سعی میکند منفعلانه چشمش را روی تغییرات سریع جامعه و اختلافات درونی خانواده اش ببندد.
رویکرد جبری سازنده ها را نه تنها در چینش حوادث بلکه در شخصیت پردازی و نحوه ی تعامل این آدمها هم می توان دید نمونه ا ش پدر و مادری که بجای کنش مناسب و حفظ بچه هایشان صرفا به دعا و نذر و نیاز پناه آورده اند تا بلکم پیشانی نوشتشان را در دستگاه الهی تغییر دهند و در مواجهه با اشتباهاتشان پنهان کاری و صرفا سکوت میکنند.. در میان تمام شخصیتهای فیلم فقط محدثه (با بازی خوب کوثری) است که تلاش میکند خودش را نجات دهد و تن به تفکرات قضاوقدر ندهد اما سازنده ها به او هم رحم نکرده اند و در پایان او هم که سعی میکرد با روشی هر چند غلط طبقه ی اجتماعی اش را تغییر دهد تن به شکست میدهد، مانند تمام اعضای خانواده اش. اما میان تمام شخصیتهای اصلی پرداخت کاراکتر دختر کوچک اصلانی، مصیبه، از همه ضعیف تر است . دختری که نوع انفاعل و حرف نزدنش ببینده را به یاد شخصیت پرستویی در امروز کریمی می اندازد. شخصیتی که بدون هیچ توجیه و دلیل منطقی نه حرفی میزند و نه کنشی از خود نشان میدهد و وجودش صرفا در پایان اثر با پیدا کردن نامه توجیه میشود که البته ان نامه ههم میتوانست به دست هر شخص دیگری پیدا شود بدون ذره ای اخلال در نتیجه گیری و پایان بندی.
همه ی تلاش عوامل فیلم چه در مقابل دوربین و چه در پشت آن در جهت ایجاد فضایی رئالیستی و پر جزئیات بوده است که البته به هدفشان رسیده اند انتخاب خانه و صحنه پردازی کاملا مطابق موضوع و فیلمانمه بوده است و البته کلاری هم توانسته مدل درستی از فیلمبرداری را برای اثر انتخاب کند.بازیگرها همگی بازی قابل باوری از خود نشان داده اند، فرهاد اصلانی در نقش پدری با گذشته ای تلخ که صرفا برایش مسئولیت و عذاب وجدان بهمراه داشته بازی قدرتمندی ارائه میدهد.بازی ای مبتنی بر نگاه و سکوت و خردشدنی که به موقع و به اندازه است، اصلانی سعی کرده با اکت درست شخصیتش را در مواقعی نجات دهد.باران کوثری هم در جان بخشی به دختری سرکش اما ساده دل که میداند در زمان و شرایط مناسب خودش نیست و به در و دیوار میزند تا راه نجاتی پیدا کند موفق است.
علیمردانی تلاش کرده در کوچه بی نام هم نقبی به تابو ها و خط قرمزهای عرفی بخشی از جامعه بزند و هم در این بین مخاطبش را راضی کند اما داستانی که میگوید از زمانه عقب است، ای کاش این فیلم با ماجراهای کمتر و کمی زودتر ساخته می شد.