گفت‌وگوی احسان عليخانی بعد از ماه عسل
احسان عليخانی در این گفت‌وگو از تجربه‌های تازه، دريافت‌ها و برداشت‌ها، تلخی‌ها، شيرينی‌ها و اتفاقاتی كه امسال با ماه عسل داشته، سخن گفته‌است.
تاریخ انتشار : شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۰۰
 
گفت‌وگوی احسان عليخانی بعد از ماه عسل
 
تحریرنو: برنامه‌ی ماه عسل هر سال يک‌ماه، مهمان خانه‌های ماست و برای‌مان قصه‌هايی واقعی از آدم‌های واقعی روايت می‌كند. حالا ديگر قصه‌های ماه عسلی آن‌قدر آشنا هستند كه جنس‌شان را خوب می‌شناسيم و ممكن است در شوخی‌های‌مان مربی تيم برزيل را بعد از آن شكست سنگين در جام‌جهانی مهمان مناسبی برای ماه عسل بدانيم يا درباره‌ی ماه عسلی شدن، لطيفه‌های متعددی بسازيم، اما با همه‌ی اين‌ها هنوز هم داستان‌های ماه عسل برای‌مان تازگي دارد و احساسات‌مان را تحت تاثير قرار می‌دهد، چراكه شگفتی‌ها و زيبايی‌های اين داستان‌ها كاملا واقعی هستند.

احسان عليخانی در این گفت‌وگو از تجربه‌های تازه، دريافت‌ها و برداشت‌ها، تلخی‌ها، شيرينی‌ها و اتفاقاتی كه امسال با ماه عسل داشته، سخن گفته‌است.

حتما لطيفه‌هايی كه درباره‌ی برنامه‌ی ماه عسل ساخته می‌شود به‌گوش شما هم رسيده‌است. فكر می‌كنيد اين‌كه اين برنامه به‌شوخی‌ها و سرگرمی‌های مردم راه پيدا كرده چه معنی‌ای می‌تواند داشته باشد؟

به‌نظرم بيش از هرچيز به طيف وسيع مخاطبان اين برنامه مربوط است. من حس خوبی به اين اتفاق دارم. مردم جنس برنامه‌ی ماه عسل و مهمانانش را با ديگر برنامه‌های تلويزيون متوجه می‌شوند و شايد به‌همين دليل است كه اين شوخی‌ها را می‌سازند.

البته اين مساله طبيعی است چون ماه عسل يک برنامه‌ی تخصصی درباره‌ی موضوع ويژه‌ای نيست. مثلا يک برنامه‌ی صرفا فوتبالی نيست يا برنامه‌ی صرفا سينمايی. ماه عسل يک برنامه‌ی اجتماعی است و در نتيجه موضوعات متنوع و بسيار گسترده‌ای در آن طرح می‌شود، بنابراين دايره‌ی مخاطبان اين برنامه هم گسترده‌تر از بسياری برنامه‌هاست و همين باعث می‌شود در اين دايره سر و كله، ديدگاه‌ها و آرای مختلفی پيدا شود. شايد به‌‌دليل تفاوت ديدگاه‌ها اين اتفاق كاملا طبيعی باشد، چون درباره‌ی موضوعات اجتماعی و خود زندگی در اين برنامه حرف می‌زنيم و آدم‌ها در اين‌باره نظرات مختلفی دارند.

گاهی يک برنامه آن‌قدر در فرهنگ يک كشور جا پيدا می‌كند كه وارد ادبيات، سينما و تاريخ يک كشور می‌شود و جای‌گاه ويژه‌ای پيدا می‌كند. ماه عسل به اين‌جا رسيده‌است؟

هيچ پيش‌بينی خاصی در اين‌باره ندارم، نمی‌دانم شايد در آينده اين اتفاق بيفتد، اما می‌دانم اين برنامه تا امروز مهمانان زيادی داشته‌ كه زندگی آن‌ها مورد توجه كارگردانان قرار گرفته‌است. مثلا داستان خانمی كه مدتی در چاه گرفتار بود مورد توجه شش‌نفر از كارگردانان كشورمان قرار گرفت و برای ساخت فيلم يا سريالی درباره‌ی زندگی او اظهار علاقه كرده‌اند يا مثلا مواردی بوده كه كارگردان يا تهيه‌كنندگانی هم در سينما و هم در تلويزيون از من خواسته‌اند ماه عسل را در آثار آن‌ها بازسازی كنم. به‌عنوان نمونه می‌خواستند قهرمان فيلم يا سريالی كه می‌سازند در قسمتی به برنامه‌ی ماه عسل بيايد. همين امسال برای يكی از سريال‌هايی كه ماه رمضان به نمايش درآمد، چنين پيش‌نهادی داشتم. كارگردان می‌خواست كه شخصيت سريال به برنامه‌ی ماه عسل بيايد و آن‌ها از اين اتفاق فيلم بگيرند و به‌عنوان بخشی از سريال به نمايش بگذارند، اما من نپذيرفتم.

البته ماه عسل اكنون يک نشان (برند) شناخته شده‌است. آن عده كه از من تعريف می‌كنند برای اين است كه عمل‌كرد مرا در ماه عسل دوست دارند و عده‌ای كه از من خوش‌شان نمی‌آيد دليل‌شان اين است كه من در ماه عسل خوب نيستم. اين يعنی ماه عسل برای مخاطب از من مهم‌تر است. اين قاب، فرم و در مجموع اين ماهيت، از مجری‌‎اش مهم‌تر است.

من هيچ‌وقت برای آينده‌ی اين برنامه نقشه نكشيده و صرفا تلاش كرده‌ام كه خودم در اين برنامه زندگی كرده و مخاطبانم را به‌همين كار دعوت كنم.

فكر می‌كنم بعد از چند سال، حالا اين مهمانان برنامه هستند كه به‌دنبال شما می‌آيند. درست است؟

بله، اما معمولا آن‌هايی كه خودمان انتخاب می‌كنيم تعدادشان خيلی بيش‌تر از كسانی است كه خودشان سراغ ما می‌آيند. شايد بتوانم بگويم ۵درصد كل مهمانان ما كسانی هستند كه معرفی می‌شوند و ۹۵درصد را خودمان كشف می‌كنيم. تعداد آدم‌هايی كه فكر می‌كنند داستان زندگی‌شان به‌درد ماه عسل می‌خورد، خيلي زياد است. الان تقريبا روابط‌عمومی سازمان درگير اين مساله است و جالب اين‌كه تقاضای مردم دامن واحدهای فنی را هم گرفته‌است!

تيتراژ اول ما از تصاويری است كه مردم فرستاده‌اند. از مناطق مختلف كشور حتی كشورهای ديگر. اكنون يک آرشيو قوی از فيلم‌های مردم داريم كه تعدادشان به ۵۰هزار تا رسيده و سه‌نفر فقط كارشان ديدن اين فيلم‌هاست، ضمن اين‌كه خود من هم به محض فراغت آن‌ها را تماشا می‌كنم. برخی از اين فيلم‌ها كاملا حرفه‌ای هستند يعنی مردم واقعا برای ما فيلم ساخته‌اند و برخی هم فيلم‌های موبايلی هستند كه ما سعی می‌كنيم از ميان همه‌ی آن‌ها آثاری را انتخاب كنيم و به نمايش بگذاريم.

اتفاقات امسال نشان می‌دهد كه انتخاب مهمان‌های ماه عسل سخت‌تر و حساس‌تر شده‌است.

به‌نظرم توقع بعضی‌ها عجيب شده‌است.

يعنی چه؟

عده‌ای توقع دارند ماه عسل كاری خارق‌العاده كند. البته اين عده بخش خيلی كمی از مخاطبان ما را شامل می‌شوند. تا به‌حال بيش از چندصد برنامه ماه عسل از تلويزيون پخش شده‌است و مهمانان زيادی به برنامه آمده‌اند، طبيعی است كه معدودی از مخاطبان ما فكر كنند كه مهمان‌های خوبی به برنامه دعوت نكرده‌ايم. شايد وقتی می‌بينند كه كسانی را كه شبيه به‌تصورات خودشان است به برنامه دعوت نكرده‌ايم حس می‌كنند برنامه خيلی خاص نيست.

اما مهم اين است كه بيش‌تر مخاطبان ما اين‌طوری فكر نمی‌كنند. همين امسال سه‌مهمان داشتيم كه تا به‌حال تلويزيون به اين شكل به آن‌ها نپرداخته است. من كه يادم نمی‌آيد تا به‌حال تلويزيون بچه‌های كار را نشان داده‌باشد يا در يک برنامه‌ی زنده و با حضور بيماران آلزايمری به اين بيماران پرداخته باشد يا همين‌طور به مساله‌ی قصاص.

البته منظور من تنوع موضوعات برنامه نبود. انگار بايد با هوشياری بيش‌تری و با درنظر گرفتن همه‌ی جوانب مهمانان را دعوت كنيد و در كنار هم روی صندلی ماه عسل بنشانيد.

راستش را بخواهيد من فكر می‌كنم امسال به‌جای نقد به‌شكل بيرحمانه‌ای با ما برخورد شد. ما سال گذشته از دوستان مطبوعاتی و رسانه‌ای كه واقعا د‌ل‌سوزانه ما را نقد كرده بودند، قدردانی كرديم و اين مساله حتی باعث تعجب عده‌ای شد، اما امسال نگاه برخی افراد بسيار بيرحمانه بود وحتی من فكر می‌كنم مساله‌ی اين افراد چيزی فراتر از برنامه‌ی ماه عسل است. من ۱۵ سال است كه در رسانه كار می‌كنم و حالا ديگر می‌فهمم آدم‌ها بغض و حسادت دارند يا واقعا نقد می‌كنند.

يک نقد واقعی بايد صريح، شفاف و سلامت باشد نه هم‌راه با دروغ،‌ افترا و تهمت. در نقدكردن بايد حرفی زد كه مردم وقتی برنامه را به‌صورت زنده ديده‌اند يا فيلم آن‌را به‌راحتی می‌توانند در اينترنت پيدا كنند از شنيدن آن شاخ در نياورند. امسال بی‌رحمي‌ها و بی‌اخلاقی‌هايی ديدم كه خيلی راحت می‌توانستم پيش بروم و بتازم اما از ماه عسل يادگرفته‌ام كه يک‌تنه به‌قاضی نروم.

در برنامه‌ی ماه عسل هميشه سعی كرده‌ام همه‌ی جوانب را در نظر بگيرم و شرايطی فراهم كنم كه حرف‌های طرفين را بشنويم، اما برخی معتقدند اين نقدها از سر دعواست و در دعوا حلوا خيرات نمی‌كنند! كاش می‌دانستند اظهار نظر يک‌طرفه و تازيدن و براق‌شدن و اتهام‌زدن خيلی زشت و تلخ است.

قبول داريد كه برنامه‌ی ماه عسل هميشه دستش از ديگر برنامه‌ها بازتر بوده و از حمايت‌های جدی سازمان برخوردار است؟

بله و مهم‌ترين دليلش آن است كه ماه عسل برنامه‌ی مردم است، فقط و فقط خود مردم. بسياری از مديران تلويزيون و مسئولان به اين برنامه تعصب دارند و پذيرفته‌اند كه مردم با اين برنامه ارتباط برقرار كرده‌اند. به‌نظر من محبت مسئولان و مديران تلويزيون شامل ما شده‌است، اما قبول ندارم ما كارهايی می‌توانيم بكنيم كه برنامه‌های ديگر نمی‌توانند.

اما خيلي اتفاقات برای اولين‌بار در برنامه‌ی شما رخ می‌دهد. اين ماه عسل است كه با كودكان كار يا بيماران آلزايمری حرف می‌زند آن‌هم به‌طور زنده!

خُب برای اين‌كه من مسئوليت و خطر اين كارها را پذيرفته‌ام. در اين‌باره مديران سازمان نه تنها به‌ما در مقايسه با ديگران اختيارات بيش‌تری نداده‌اند، بلكه خيلی‌جاها ما بيش‌تر شامل سخت‌گيری‌ها می‌شويم چون مباحث ما حساس‌ است.

منظورتان از پذيرفتن مسئوليت چيست؟

جسارت می‌خواهد كه دو خانم در مقابل شما به‌عنوان مجری بنشينند كه هر دو مبتلا به آلزايمر هستند، سن‌شان زياد است و هر آن ممكن است فراموش كنند در يک برنامه‌ی زنده‌ی تلويزيونی حضور دارند. ما حتی مهمانانی داشته‌ايم كه تا زمان پخش آگهی‌ها يا حتی پايان برنامه متوجه نشده‌اند كه برنامه به‌صورت زنده پخش شده‌است.

و همين باعث‌شده گاهی مهمانان شما چيزهايی بگويند كه مناسب رسانه‌ی ملی نباشد و شما مجبور بشويد حرف‌های‌شان را جمع‌وجور كنيد!

طبيعی است. مهمانان برنامه‌‌ی ما حرفه‌ای‌های رسانه نيستند و قبول كنيد كه تعداد كسانی كه حاضر باشند چنين خطری را بپذيرند، خيلی كم است.

واقعا قبل از برنامه به آن‌ها توضيح نمی‌دهيد كه مراقب باشند يا مثلا هر چيزی را نبايد در رسانه‌ی ملی مطرح كنند؟

اصلا. همه‌ی مهمانان ما می‌دانند به‌كجا آمده‌اند و اصلا لازم نيست به آن‌ها چيزی را توضيح بدهيم. من حس می‌كنم خدا لطف خاصی به اين برنامه دارد كه تا به‌حال ما به مشكلی جدی برخورد نكرده‌ايم. خبرنگارانی كه آمده‌اند پشت‌صحنه‌ی برنامه، می‌دانند كه من بيش‌تر از يكی دو دقيقه مهمانان برنامه را نمی‌بينم. در حد سلام و احوال‌پرسی و پرسش‌هايی مثل اين‌كه راحت هستيد؟ سخت‌تان نيست؟ و چيزهايی در همين حد نه بيش‌تر. البته هم‌كاران من از قبل با اين مهمانان آشنا شده، حرف‌های‌شان را شنيده، آيتم‌های توليدی را ساخته‌اند و حسابی با آن‌ها ارتباط دارند. ما هميشه باهم جلسه داريم، درباره‌ی مهمانان برنامه حرف می‌زنيم و برنامه‌ريزی می‌كنيم اما همان‌طور كه بارها گفته‌ام اگر يک‌بار با مهمان قبل از برنامه صحبت كنم ديگر برنامه تازگی و طراوت‌اش را از دست می‌دهد.

لازمه‌ی كارتان اين است كه درباره‌ی مهمانان برنامه اطلاعات داشته‌باشيد اما در عين‌حال گاهی لازم است طوری رفتار كنيد كه گويی از چيزی خبر نداريد و اين تضاد گاهی لو می‌رود.

من بارها خيلی چيزها را هنگام گفت‌وگوی زنده در برنامه كشف كرده‌ام. حق با شماست، من كدهايی در ذهنم دارم كه براساس آن‌ها ساختار سوالات در ذهنم شكل می‌گيرد اما چيزهايی هم هست كه هنگام اجرای برنامه كشف می‌كنم. وقتی نكته‌ای درباره‌ی مهمان برنامه می‌دانم كه نبايد آن‌را رو كنم و در عين‌حال بحث را به آن سمت بكشانم، كار سختی در پيش دارم. بنابراين گاهی ممكن است خوب در بيايد و گاهی هم نه! يكی ديگر از مشكلات ما اين است كه در يک‌ساعت‌و‌۱۵‌دقيقه هم كلی حرف داريم هم آيتم و وله و تيتراژ و تعداد زيادی مهمان. تقسيم‌كردن ۴۰دقيقه از بخش گفت‌وگی برنامه بين پنج شش نفر مهمان كار سختی است.

چرا و كدام مهمان‌ها را تو خطاب می‌كنيد؟

وقتی مهمان هم‌سن‌وسالَم باشد، با او احساس راحتی كنم و حس كنم توی ذوق مخاطب نمی‌خورد او را تو خطاب می‌كنم و طبيعی است كه بزرگ‌ترها و خانم‌ها را شما خطاب می‌كنم. در واقع در برنامه همان‌كاری را می‌كنم كه در جمع خانواده‌ی خودم می‌كنم. به دايی و عمو و مادرم نمی‌توانم بگويم تو ولی هم سن‌و‌سالانم را تو خطاب می‌كنم.

جای‌گاه اجتماعی اين افراد تاثيری در برخورد شما با آن‌ها ندارد؟

نه. چرا بايد تاثير داشته باشد؟ به‌نظرم همه‌ی مهمانان را شما خطاب‌كردن كمی غير واقعی می‌شود.

معمولا در حرف‌هايی كه پايان هر برنامه می‌زنيد تذكری می‌دهيد كه اول خطاب به تماشاگران است ولی به‌سرعت يادتان می‌آيد كه قبل از آن‌ها خودتان را مخاطب قرار دهيد. انتقادها باعث می‌شود يادتان بيفتد كه قبل از ديگران به‌خودتان تذكر بدهيد؟

نه اين‌طور نيست. اين حرف را قبول ندارم. راستش خيلی پرروتر از اين حرف‌ها هستم! اما نكته اين است كه بعد از اين سال‌ها آن‌قدر تعداد مخاطبان ما زياد است و آن‌قدر بزرگ‌ترها و افراد جدی با جای‌گاه‌های مهم تماشاگر برنامه هستند كه می‌دانم بايد حواسم جمع باشد. از مراجع تقليد گرفته تا پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، جوان‌ها و نوجوان‌ها و افراد كم‌سن‌وسال، همه تماشاگر برنامه‌ی ما هستند.

از تيتراژی كه مخاطبان برای‌مان ساخته‌اند می‌شود فهميد، اين برنامه چه‌قدر و از چه طيف‌هايی مخاطب دارد. جاهايی كه احساس می‌كنم، ممكن‌است از حرف‌های من اين حس ايجاد شود كه دارم پيام يا درس می‌دهم حتما به خودم اشاره می‌كنم. يک‌لحظه اين تصوير در ذهنم شكل می‌گيرد كه اين همه بزرگ‌تر دارند برنامه را می‌بينند بنابراين يا از آن‌ها اجازه می‌گيرم يا به‌خودم تذكر می‌دهم چون فكر می‌كنم اين‌طوری تاثير بيش‌تری دارد. من خودم از بچگی عادت داشتم اگر كسی بهترين حرف دنيا را توی صورتم شليک می‌كرد، نمی‌پذيرفتم اما اگر خودش را توی آن‌ حرف شريک می‌كرد حس می‌كردم دل‌سوز من است. فكر می‌كنم همه‌ی ما اين‌طوری هستيم.

در مصاحبه‌ی سال گذشته گفتيد با ماه عسل بزرگ شده‌ايد و ديگر آن كودک هيجان‌زده‌ی روزهای اول برنامه نيستيد. فكر نمی‌كنيد هنوز برخی از انتقادها و اتفاقات باعث هيجان‌زدگی‌تان می‌شود و به‌آن‌ها واكنش نشان می‌دهيد در حالی‌كه می‌شود از كنارشان گذشت؟

من امسال تا پايان برنامه و تا اين لحظه كه با شما حرف می‌زنم، هيچ مصاحبه‌ای نداشتم. در كل برنامه هم دو بار درباره‌ی دو مساله واكنش نشان دادم كه يكی دروغ محض و اتهامی بود كه خيلی بيرحمانه به ما زدند و دومی هم سو برداشت يا سو تفاهم‌هايی بود كه دود از سرمان بلند كرد! يكی به اسپانسر برمی‌گشت و دومی مساله‌ای كه درباره‌ی قصاص مطرح كردند.

نمی‌دانم يک‌نفر چه‌طور می‌تواند آن‌هم در ماه رمضان مسئوليت چنين حرف‌هايي را به‌عهده بگيرد يا با چه اندازه وجدان و چه‌طور كسی می‌تواند اين‌قدر بيرحمانه و اين‌قدر قاطع دروغی را به‌جای واقعيت بنويسد و مكتوب كند! در حالی‌كه اين همه آدم دست‌به‌دست هم داده‌اند و با نيت خير كاری را انجام می‌دهند و اين همه مخاطب دارند كارشان را تماشا می‌كنند. معتقدم وقتی اين حرف‌ها كمی از حد غرض‌ورزی‌های احتمالی بيش‌تر می‌شود، بايد در موردشان حرف بزنيم.

اين همه سال است كه برنامه ماه عسل را اداره می‌كنيد و بی‌واسطه با جذاب‌ترين سوژه‌ها و آدم‌ها مواجه شده‌ايد. درباره‌ی مردم به‌چه برداشتی رسيده‌ايد؟

اميدوارم با اين حرف دچار سوتفاهم نشوم اما برداشت من اين است كه ما آن‌قدر كه احساسی هستيم، عقلانی نيستيم. پشت انتخاب‌ها، تصميم‌ها، حركت و تمرين‌های ما بيش‌تر از عقل، احساس وجود دارد. البته اين مساله هميشه هم منفی نيست و گاهی حسن‌هايی هم دارد.

يک مثال ساده بزنم. ما در برنامه روی يک موضوع كار می‌كنيم و ناگهان يک جريان بزرگ در جامعه به‌راه می‌افتاد در حالی‌كه در طول سال خيلی سخت به همين موضوع توجه می‌شود. مثل فواره‌ی يک جريان قوی ايجاد می‌شود كه با سرعت بالا می‌رود اما به‌همان سرعت فرو می‌ريزد. اين نقدی بود كه آقای آشنا به برنامه كرد و من هميشه فكر می‌كنم كاش بشود يک‌روزی كار ما شبيه لوله‌كشی باشد و بتوانيم جريان مستمر و مداوم درباره‌ی هر موضوعی ايجاد كنيم كه آهسته و پيوسته ادامه داشته‌باشد.

خب ماه عسل با شكل فعلی بيش‌تر به اين روحيه در مردم ما تلنگر می‌زند و به احساسات‌گرايی اوج بيش‌تری می‌دهد.

نوع واكنش مردم به موضوعاتی كه ما طرح می‌كنيم متفاوت است. عده‌ای واكنش هيجانی و احساسی نشان می‌دهند و فراموش می‌كنند، اما كسانی هم هستند كه سال ۱۳۸۶ تماشاگر برنامه‌ی ما بوده و از آن‌زمان سبک زندگی‌شان عوض شده‌است. من و هم‌كارانم موضوع را يادمان رفته اما مخاطبانی بوده‌اند كه موضوعات چنان در وجودشان نهادينه شده كه تا امروز ادامه يافته‌است. با اين حال قبول دارم، تعداد افرادی كه برخورد هيجانی و احساسی دارند يا به عبارتی رفتار فواره‌ای دارند، بيش‌تر است.

فكر می‌كنيد چه‌طور می‌شود يک جريان مستمر شبيه لوله‌كشی آب را ايجاد كرد؟

كار راحتی نيست. من خودم برای رسيدن به اين هدف راه‌كار قصه‌گفتن را انتخاب كرده‌ام. خيلی از چيزهايی كه در ذهن من پررنگ مانده، مربوط به قصه‌هايی است كه در دوران كودكی شنيده‌ام. قصه‌ها و پيام‌های‌شان در من نهادينه شده‌اند و برای همين سعی كرده‌ام در برنامه‌ی ماه عسل از شيوه‌ی قصه‌گويی استفاده كنم و برای مخاطبانم قصه بگويم تا در آن‌ها تاثير بگذارد چون اصولا دوام و قوام قصه زياد است. به‌عبارتی اصول قصه‌گويی مانند مقدمه‌چينی، نقاط عطف و طلايی را رعايت كرده‌ام. چون اين شيوه كمک می‌كند از هر قصه‌ای چيزی در درون ما ته‌نشين شود و روزی به‌كارمان بيايد.

برداشت شما از ماه عسل ۹۳ چيست؟

دريافت من از ماه عسل ۹۳ اين بود كه اين برنامه برای مردم مهم است و به آن حساس هستند، آن‌قدر كه ممكن است من كه مولف، تهيه‌كننده و مجری اين برنامه هستم را تنبيه كنند و گوشم را بپيچانند. اين خيلی جالب است كه اثر از خالق آن اهميت بيش‌تری پيدا كرده‌است. اگر چند سال پيش بود نمی‌توانستم اين مساله را درک كنم اما حالا برايم خيلي جالب است كه اين بچه‌ی هفت هشت ساله اين‌قدر برای مردم حرمت پيدا كرده‌است كه به همه‌چيز آن دقت دارند.

من برنامه‌های ديگری هم در تلويزيون داشته‌ام، اما اصلا به اين اندازه كاوش و دقت و رصدكردن از مخاطب نديده‌ام. مثلا ما به‌هيچ عنوان بازی پيامكی با مردم نداريم، يک‌شماره داريم كه هر كسی دوست داشته‌باشد پيام می‌دهد اما به‌طور ميانگين در هر برنامه ۲۰۰هزار پيامک از مردم می‌رسد كه وقتی آن‌ها را بخوانی احساس می‌كنی با جماعتی طرف هستی كه دارد مثل عقاب برنامه را نگاه می‌كند. اين همه تحليل و تيزبينی برای من عجيب است.
کد مطلب: 1188