منتقد آمريكايی رضا میرکریمی را شایسته‌ی لقب استاد دانست
جاناتان رزنبام از منتقدان شناخته‌شده‌ی سينما در سايت خود، رضا ميركريمي كارگردان فيلم "امروز" را كه به‌عنوان نماينده‌ی ايران در اسكار حضور دارد شايسته‌ی لقب استاد خواند.
تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۱۵
 
منتقد آمريكايی رضا میرکریمی را شایسته‌ی لقب استاد دانست
 
جاناتان رزنبام از منتقدان شناخته‌شده‌ی سينما در سايت خود، رضا ميركريمي كارگردان فيلم "امروز" را كه به‌عنوان نماينده‌ی ايران در اسكار حضور دارد شايسته‌ی لقب استاد خواند.

تحریرنو: تحقیق درباره‌ی سینمای ایران، حتی سینمای معاصر ایران می‌تواند بعضی مواقع کار سختی باشد و بخشی از علت این امر نیز به‌خاطر املای متفاوت کلمه‌ها و حتی تعداد کم عناوین فیلم‌هاست. من به اندازه‌ای از اولین فیلم سینمایی سید‌رضا میرکریمی یعنی "کودک و سرباز" محصول سال ۲۰۰۰ خوشم آمد که آن‌را در لیست ۱۰۰۰ فیلم مورد علاقه‌ام قرار دادم.

فرد کمپر هم آن‌قدر از دومین فیلم او "زیر نور ماه" محصول سال ۲۰۰۱ خوشش آمد که نقد خود در شیکاگو ریدر درباره‌ی آن‌را این‌طور آغاز کرد: نسخه‌ای تازه و باطراوت از اسلام که در آن نیکوکاری و عدالت مهم‌تر از وابستگی سخت‌گیرانه به قوانین هستند.

حالا که من جدیدترین فیلم او یعنی "امروز" را که هم‌چنین انتخاب رسمی ایران برای شرکت در مراسم اسکار امسال نیز هست دیده‌ام، کاملا مشخص است که این کارگردان استحقاق لقب استاد را دارد، اما امروزه وقتی نام او به‌عنوان رضا میرکریمی در منابع خبری غربی مطرح می‌شود، سید یا خط تیره کوچک میان نام او حذف می‌شود، برای همین وقتی من این اسم را در وبسایت خودم هم سرچ کردم نتوانستم چیزی پیدا کنم. بنابراین بايد گفت شناخت از اخلاقی‌ترین و انسان‌گرایانه‌ترین سینمایی که ما می‌توانیم در دنیای امروز پیدا کنیم مستقیما به‌دليل عدم اطلاع ما نسبت به دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم ناممكن و اغلب توسط آن آشفته می‌شود.

بخشی از استادی میرکریمی که با مجموعه‌ی مثال‌زدنی بازیگران و میزانسن او ترکیب می‌شود این است که خودش انتخاب می‌کند چه چیزهایی را نشان بدهد و چه چیزهایی را تعریف نکند. صحنه‌ی آغازین فیلم به ما سرنخی اشتباه می‌دهد و روی مسافر مردی که در صندلی عقب یک تاکسی نشسته و با تلفن هم‌راهش صحبت می‌کند تمرکز می‌کند.

او در راه رفتن به دادگاه است و به حرف زدن ادامه می‌دهد تا وقتی که معلوم می‌شود شخصیت مرکزی داستان راننده‌ی ماشین است که تا به‌حال خارج از تصویر بوده و حالا می‌گوید دیگر او را جلوتر از این نمی‌برد. این راننده‌ی تاکسی شخصیتی گوشه‌گیر است که معمولا از مکالمه با دیگران دوری می‌کند، حتی وقتی که از او سوالی پرسیده می‌شود. مسافر بعدی او یک زن باردار است که درد و استرس زیادی دارد و درگیر شدن راننده تاکسی در سرنوشت این زن چیزی است که ما را در ادامه فیلم سرگرم نگه می‌دارد.

عنوان فیلم هم کنایه‌دار به‌نظر می‌رسد و هم درخور. کنایه‌دار به این دلیل که لایه رویی اکشن فیلم که بیشتر اتفاقات روزانه یک بیمارستان نه‌چندان مجهز است، ما را به یاد نئورآلیسم بیش از نیم‌قرن پیش ایتالیا می‌اندازد، اما درخور به این دلیل که تمام چیزهایی که ما درباره‌ی راننده نمی‌دانیم به اندازه‌ی تمام چیزهایی که از او و زن و بیمارستان می‌بینیم با اهمیت می‌شوند. نادانی ما وادارمان می‌کند که بیش‌تر توجه کنیم و تصمیم بگیریم چه چیزی مهم است و چه چیزی اهمیت زیادی ندارد.

از بعضی جهات، داستان و پایان فیلم ممکن است ما را به یاد یکی از شاه‌کارهای موج اول فیلم‌های ایرانی یعنی "آجر و آینه" ابراهیم گلستان محصول سال ۱۹۶۵ بیندازد که در آن قهرمان داستان یک راننده‌ی تاکسی بسیار جوان‌تر است که چیزهای بسیار بیش‌تری درباره‌اش می‌دانیم. عنوان فیلم گلستان از آن سخن معروف آمده که می‌گوید: آن‌چه در آینه جوان بیند پیر در خشت خام بیند و به‌نحوی هم این سخن می‌تواند شامل راننده تاکسی‌های هر دو فیلم شود، به‌علاوه زن‌های جوانی که هر دو راننده سوار ماشین خود می‌کنند اما زیبایی فیلم‌ "امروز"، و شاید چالش اصلی زندگی در دنیای امروزی این است که تصمیم ما برای غلبه بر نادانی‌مان چیست.
کد مطلب: 1684