رضا رشيدپور كه زمانی گفتهبود ديگر به تلويزيون برنمیگردد اين شبها با برنامهی "عينک آفتابی" از شبكهی نسيم مهمان خانههای مردم است. او در عينک آفتابی بهسراغ ساخت طنزهای آيتمی رفته كه طرفداران خاص خودش را دارد.
تحریرنو: در چند سال گذشته برنامههايی چون نوروز ۷۲، پرواز ۵۷، ۳۹، جدی نگيريد، خندهبازار و كركره بهدنبال جا انداختن قالب طنزهای غيرسريالی در بين مردم بودهاست. خيلی از بينندگان تلويزيون فرصت ندارند سريالی چند قسمتی را بهصورت شبانه دنبال كنند و دوست دارند در زمانی چند دقيقهای شاهد يک ماجرای مستقل باشند. طنزهای آيتمی در زمانی فشرده قصهای را آغاز میكنند و به سرانجام میرسانند.
بسياری از آيتمهای طنز قديمی آنقدر جذاب بوده كه بارها و بارها ديده شدهاست. در مقابل اگر بيننده از آيتمی خوشش نيايد احتمالا كانال را عوض نمیكند. او منتظر آيتم بعدی میماند كه ممكن است گرم و گيراتر از قبلی باشد.
در اين گونه برنامهسازی "دكور" و "گريم" دو مولفهی بسيار مهم برای موفقيت كار محسوب میشود كه برنامهی "عينک آفتابی" خيلی روی اين دو مساله سرمايهگذاری نكردهاست.
برنامهی "خنده بازار" كه چندی پيش از شبكهی سه پخش میشد با بهرهگيری از گريم و دكورهای متنوع توانست جايش را در دل مردم باز كند. در آن برنامه بازيگران تيپ افرادی مثل علی دايی، محمدرضا شهيدیفرد، فريدون جيرانی و مسعود فراستی را اجرا میكردند، افرادی كه مابهازا داشتند و تقليد رفتار و گفتارشان در قالب طنز برای بيننده بامزه بود.
اين بازيگران در گريم به اندازهای شبيه به چهرههای اصلی میشدند كه بعضا نمايششان غافلگيری مخاطب را در پی داشت. در "عينك آفتابي" خبری از مشابهسازی چهرهها نيست و بازيگران صرفا با برخی برنامههای تلويزيونی (بخشهای خبری، كارشناس هواشناسی و ميزگردها) شوخی میكنند. البته آنها كليت يک برنامه را در نظر میگيرند و اشاره نمیكنند كه منظورشان دقيقا كدام ميزگرد و كدام بخش خبری است. مشابهسازی چهرههای طنز در برنامهی خنده بازار بعضا با اعتراض افراد مشهور (علی دايی، رضا صادقی، فراستی و...) مواجه شد و شايد بههمين دليل بود كه اهالی عينک آفتابی از مشابهسازی پرهيز كردند.
يكی از بخشهای جذاب "عينک آفتابی" پيدا كردن آدمهايی است كه ظاهرشان به شخصيتهای معروف شباهت دارد. اين آيتم هم برای مردمی كه پای تلويزيون نشستهاند جذاب است و هم برای بينندگانی كه فكر میكنند چهرهشان به ديگری شبيه است.
عينک آفتابی با پخش اين آيتم به ارتباطی دوسويه با مخاطبش دست پيدا میكند و او را در روند برنامهسازی مشاركت میدهد. حضور برخی از اين چهرهها در برنامه و گفتوگو با آنها جذابيت اين بخش را افزايش دادهاست.
ايدهی تكرار شونده در برنامهی "عينک آفتابی" تكيه بر اغراق و بزرگنمايی است. آنها يک نقطهضعف را بهشكل غلوشده نشان میدهند تا از مخاطب خنده بگيرند.
مثلا گزارش فوتبالی را تصوير میكنند كه از اول تا آخرش تماشاگران شطرنجی و محو شدهاند. اين شوخی اشاره به مميزی بازیهای فوتبال جامجهانی و مسابقات اخير واليبال دارد و بههمين دليل مخاطب نسخهی غلوشدهاش را باور میكند. اما در برخی موارد اغراق بيش از حد موفق از آب در نمیآيد. مثلا دو گويندهی خبر را میبينيم كه مدام دستهایشان را در هوا تكان میدهند. مخاطب چون در بخشهای خبری چنين چيزی را نديده، حالا نمیتواند با موقعيت اغراقشدهاش ارتباط برقرار كند. ضمن اين كه تكاندادن دست مسالهی مهمی نيست كه بشود آنرا زير تيغ نقد برد.
در طنزی ديگر با كارشناس هواشناسی مواجه هستيم كه دربارهی يک مراسم عروسی گزارش میدهد. كارشناسان هواشناسی شايد نقاط ضعف هم داشته باشند كه بشود بر اساساش طنز ساخت، ولی مسلما كسی نديده كه آنها حرفهای بیربط و خارج از موضوع بزنند.
در ادامهی همين آيتمها مسئولی را میبينيم كه میخواهد ساختمانی تازهتاسيس را افتتاح كند. صدای دستزدن مردم هنگام جشن افتتاح باعث میشود ساختمان فرو بريزد و ويران شود. نقطهی قوت اين آيتم اين است كه گوشه چشمی به مسائل روز دارد ولی بازهم اغراق در آن حرف اول را میزند.
ايرانيان مردمانی شوخطبع هستند و در صحبتهای روزمرهیشان بهميزان قابلتوجهی از چاشنی شوخی و طنز استفاده میكنند. شايد بههمين دليل لطيفههای خارجی نمیتواند لبخندی بر لبان مردم كشور ما بنشاند. پس از شنيدن يا خواندن اين لطيفهها با خودمان میگوييم لطيفههای ايرانی هزاربار بامزهتر از اينهاست. حتی ممكن است دلمان بهحال خارجیها بسوزد كه با حرفها و داستانهای بیمزهای روزگار میگذرانند.
بررسی دقيق چرايی اين ماجرا كار جامعهشناسان و مورخان است و نياز به تحقيقات فراوان دارد. ولی در نگاه اول میتوان تاريخ استبدادزدهی كشور ايران را در اين ماجرا دخيل دانست. مردم ما در زمانهای قديم نمیتوانستهاند دردهایشان را با زبانی صريح بيان كنند و بههمين دليل بهقالب طنز و شوخی پناه میآوردهاند. آنها مجبور بودند بهگونهای صحبت كنند كه نه سيخ بسوزد و نه كباب.
اين صحبتهای كنايهآميز فقط در حوزههای مرتبط با اصحاب قدرت بيان نشده بلكه نياكان ما در تعاملات اجتماعی روزمرهیشان نيز قالب طنز را انتخاب كردهاند. در فرهنگ شفاهی ما لطيفههای زيادی بهچشم میخورد كه لبهی تيز آن متوجه آدمهای خسيس، دروغگو، متظاهر، افسرده، كند ذهن و هوسباز است. اين لطيفهها گروهی از مردم جامعه را هدف قرار میدهد و با زبان غيرمستقيم كاستیهای اخلاقی آنها را يادآوری میكند.
ساختن برنامههای طنز برای مردمی كه خودشان به اندازهی كافی طناز هستند دشواریهای خاص خودش را دارد. مخاطبان ايرانی از يکطرف تشنهی شنيدن و ديدن برنامههای طنازانه هستند و از طرف ديگر بهراحتی لبخند نمیزنند و در برابر كارهای نمايشی خندهآور مقاومت میكنند. آنها صبح تا شب به اندازه، لطيفههای بامزهی مجاز و غيرمجاز میشنوند كه اشباع میشوند. گوشیهای تلفن همراه مردم پر از پيامکهای بامزه است. تا چندی پيش گوشیهای تلفن فقط قابليت دريافت پيامهای متنی را داشت، اما با پيشرفت فنآوریهای تلفن همراه اكنون مردم میتوانند مطالب طنز را در قالبهای ويدئويی، صوتی و عكس هم دريافت و ارسال كنند.
در بررسی موفقيت يا شكست يک برنامهی تلويزيونی طنز بايد روحيهی طنازانهی مردم را هم درنظر گرفت. دستوپای برنامهسازان تلويزيونی بستهاست و مدام بايد به اين نكته فكر كنند كه اجازهی شوخی با فلان موضوع را دارند يا خير. آنها با خيلی از اشخاص مشهور نمیتوانند شوخی كنند و سراغ خيلی از مشاغل هم نمیتوانند بروند. برخی قوميتها دوست ندارند خودشان را در آيينهی يکكار نمايشی (طنز يا جدی) ببينند و طنزهای اجتماعی و سياسی هم دردسرهای خاص خودش را دارد. با اين حساب جای تعجب ندارد كه ببينيم برخی برنامهسازان طنز دارند پشتسر مردم حركت میكنند و چيزی به داشتههای بامزهی آنها اضافه نمیكنند.
برنامهای مثل "آبرنگ" كه با اجرای بهنوش بختياری پخش میشود با اتكا به لطيفههای مردمی تا بهحال سرپا مانده است. لطيفههايی كه در فضای مجازی دستبهدست میچرخد و دستآخر سر و كلهیشان در تلويزيون پيدا میشود. اينطور برنامهها كه عقبتر از جريانات مردمی حركت میكند مسلما نمیتواند مثل "ساعت خوش" در سالهای دور موجی تعيينكننده را ايجاد كند.
طنزهای "عينک آفتابی" لحن تندی ندارد و غالبا موضوع يا فرد مشخصی را زير تيغ نقد نمیبرد. رشيدپور در همين چند قسمت نشانداده كه بيشتر به بيان نقدهای اجتماعی به مردم معمولی علاقهمند است و خيلی نمیخواهد خودش را درگير موضوعات دردسرساز بكند. نمايش آدمهای فقير جامعه يكی از موضوعات مورد علاقهی اين برنامه است كه در آيتمهای مختلف تكرار میشود. مثلا دو مسافری را میبينيم كه وارد هتل میشوند و بهعلت گرانبودن قيمت اتاقها به خوابيدن در پاركينگ رضايت میدهند يا عروس و دامادی كه میخواهند مجلسشان را با قيمت ارزان برگزار كنند و به سفری كه در آن فقط "فلافل" باشد رضايت میدهند. دروغگويی برخی مديران، تنبلی جوانان و سختگيری بيش از حد معلمان از ديگر موضوعاتی است كه عينک آفتابی در چند آيتم به آن پرداخته است.
رشيدپور از آن دست هنرمندانی است كه با يک دست چند هندوانه برمیدارد. او در دنيای سينما و تلويزيون بازيگری، كارگردانی و اجرا را تجربه كردهاست. او در حوزهی بازيگری نقشهای كوتاهی را بازیكرده و هيچگاه اين حرفه دغدغهی اصلیاش نبودهاست.
بيشتر مخاطبان تلويزيون رشيدپور را با گفتوگوهای چالشیاش میشناسند. او در برنامههايی چون شب شيشهای، زندهرود و مثلث شيشهای پای صحبت چهرههای مشهور مینشست و پرسشهايی چالشی را بدون تعارف با آنها مطرح میكرد. رشيدپور بهتازگی گفتهاست كه مردم ديگر حوصلهی چالش و جنجال را ندارند و ترجيح میدهند تماشاگر برنامههای طنز و شيرين باشند.
او در برنامهی "عينک آفتابی" هم كارگردان است و هم اجرا را بر عهده دارد. در كنار اجرای اين دو مسئوليت در بيشتر بخشها بهعنوان بازيگر هم ظاهر میشود. او در اين چند قسمت نقشهايی چون كارشناس برنامهی تلويزيونی، خلبان، گويندهی خبر و اديب را پذيرفته است.
برنامهی عينک آفتابی در گروه بازيگرانش فقط از حضور چند بازيگر شناختهشده (يوسف صيادی، لاله صبوری، فریبا نادری و پرستو صالحی) استفاده میكند و بقيهی بازيگران تازهكار هستند.
متنهای نوشتهشده هم آنقدر قوی نيست كه بتواند ستارهی جديدی را بهعرصهی طنز معرفی كند. در چنين وضعی حضور همزمان رشيدپور در بيشتر بخشها چهرهاش را برای مردم تكراری میكند و جذابيت برنامه را كاهش میدهد.