فیلم زاپاس، خیلی دغدغهی سینمای بستهبندی شده یا روشنفکری یا حتی سینمای بدنه و مردمی را ندارد، همان که یکی دو بلر نوبت پخش تلویزیونی بگیرد و بازگشت سرمایه انجام شود، اوج موفقیت اوست.
فیلم با نریشن کودکی از خانوادهای در شهر رامیان شمال کشور آغاز میشود. کودک، قرار است دریچهای به اجتماع چند خانواده با همان مشکلات و دغدغههای سریال پایتخت باشد. تنها افتراق این طنزنامه تلویزیونی، نریشن کودک آن است. اما کودک چهقدر حق منطقی دارد که به همهی زوایای فیلم اشراف داشته باشد، چهگونه میتواند دربارهی دوران نامزدی دو جوان این فامیل حرف بزند و چرا برخی اوقات حضورش فراموش میشود، بماند، زاپاس مشکل اصلیاش، فقدان داستانی پر کشش است.
جواد غزتی برای رسیدن به نامزدش که دخترخاله است،باید بر پارگی تاندونش فائق بیاید و بازهم فوتبال بازی کند،اما مشکل اینجاست که اگر فوتبال بازی نکند،پدر زن آینده اش(امیر جعفری) که سرپرست تیم رامیان است،دخترش نعناع (الناز حبیبی )را به او نمی دهد.
اتفاقات و موش و گربه بازی کردنهای کاراکترها، تکیه کلامهای بازیگران اصلی، شوخیهای تداعیکنندهی مسائل جنسی و بسیاری از اختصاصات سریال موفق پایتخت، فیلم را در حد یک تله فیلم پر خرج و پر رنگ و لعاب تبدیل کرده است.
خداوند رحمت کند پدر و مادر کارگردانانی که برای شلوغ کردن یک اتفاق عاشقانه، دور بین را روی لوکیشنی شهرستانی زوم میکنند و عشاق هندوانه بهدست در دریایی از میوه و برگهی آبالو و انار و لواشک زردآلو، نرد عشق میبازند. این ترفند جذاب کردن صحنه بارها در این فیلم تکرار میشود.
شوخیهای کلامی گهگاه به مونولوگی پر طمطراقی که به نثر مسجعی از سعدی شبیه است تبدیل میشود تا محاوره، مثلا در صحنهای، پدر نعناع برای دلجویی از او میگوید؛ "نعناع نیست که ماستش خوب باشه، نعناع نیست که توی دوغش خوب باشه، سالادش خوب باشه، نعناع، نعناع است که سرش دعواست!"
حال با این دیالوگهای مشعشع، احمد مهرانفری را هم به مجموعه اضافه کنید تا دیگر تبادر بیننده به تحقق سریال پایتخت تبدیل شود.
احمد مهرانفری که همان لهجهی شمالی معروف پنجسال اخیر را به سوغات آورده و اگر گاهی هم میخواهید از یاد ببرید فیلم مدیون پایتخت است، ریما رامینفر هم خودنمایی میکند.
فیلم پتانسیل خوب بودن را میتوانست داشته باشد، چون بازیگرانی خوب و ارجمندی گردهم آمدهاند اما، داستانی وجود ندارد که پیش بیاید و موسیقی که میخواهد یک تنه بار طنز را به دوش بکشد، فیلم را به آشی جانیافتاده، تبدیل میکند.
اما از همهی اینها گذشته، این فیلم گافی ضد اجتماعی و فرهنگی دارد.
در نخستین دقایق فیلم، شوهرخالهی کودک فیلم مورد حمله گاوی قرار میگیرد. راوی که همان کودک است میگوید: با این اتفاق، شوهرخاله، خاله شد.
گرچه بسیاری از تماشاگران با فرهنگ حاضر در سینمای مطبوعات و رسانهها خندیدند، اما این برخورد ناصواب جنسیتی و تفکیک مردسالارانه سناریو، کمکم در ناخودآگاه و پچپچهای حضار حس شد و با قوت گرفتن اشتباهات مکرر و از دست رفتن خط داستانی فیلم، به مرگ فیلم بدل میشود.
"ضایع نیست، زندگی دوتا آدم، اول ازدواج، با ادرار شروع بشه"