از نوستالژی تا لوکس شدن یک خوراکی مصرفی و معمولی؛
ما مردم و زولبیای سحرآمیز!
فروغ صراف زاده
ماه مبارک رمضان آغاز شده و با وجود ماسک روی صورتمان هنوز هم می توانیم به سختی عطر خوش و حال و هوای عجیب و دلنشین اش را احساس کنیم.
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۰۵
تحریرنو؛ ماه مبارک رمضان آغاز شده و با وجود ماسک روی صورتمان هنوز هم می توانیم به سختی عطر خوش و حال و هوای عجیب و دلنشین اش را احساس کنیم، اما خبر تکان دهنده امسال برای بالا رفتن بهای خوراکی ثابت و همیشگی این ماه قشنگ بود. قیمت اش را نمی نویسم چون مطمئنا سال آینده و بعدها با خواندن این متن ممکن است به این عدد بخندیم یا حسرت بخوریم. فقط می توانم بگویم اگر هنوز یارانه می گیرید و به دلایل عجیب و غریب قطع نشده است می توانید امسال با یارانه تان حدود یک کیلو یا کمتر از یک کیلو زولبیا بامیه بخرید و نوش جان کنید. البته از یک محله معمولی و یک قنادی منصف و ساده، زولبیا بامیه از نوع خیلی معمولی و ساده.
در سالی که گذشت اتفاقات بی شماری برای اصناف افتاد، از رکود های بی سابقه، تا تعطیلی هایی که از گاه باز و گاه بسته بودن ضرر و زیانش کمتر بود، در این میان صنف قنادان و شیرینی فروشان از این سونامی بی نصیب نبود و زیر آوار قیمت شکر و روغن ماند. روغنی که قحطی اش آمد و شکری که بهای طلا و جواهر را تجربه کرد.
حالا در نظر بگیرید ساده ترین شیرینی باید حتما شکر و روغن داشته باشد و تولید کننده باید علاوه بر تمام هزینه ها، بتواند امواج سهمگین نوسان و نیستی و قحطی مواد اولیه را هم در فرمول قیمت گذاری لحاظ کند، دیگر حرفی نمی ماند که مصرف کننده و مشتری نهایی چه حس و حال و باید داشته باشد و به قول اقصاددانان رفتار مصرف کننده باید چگونه پیش بینی و سنجش شود؟!
مهمانی های افطار که دیگر هست و نیست اش به میزان رعایت پروتکل های بهداشتی و برگزاری تجمع ها بستگی دارد، زولبیا و بامیه ای که حالا خوردنش مانند قبل ما را در مورد چرب و شیرین بودنش به فکر نمی برد و هزاران هزار دغدغه دیگر که هر یک از شهروندان را به تحلیل گران اقتصادی تبدیل کرده و همه و همه جادوی و سحر کرونا و قرنطینه و واکسن و ارز و دلار است.
حالا دیگر ما شهروندان معمولی یک کشور معمولی نیستیم، بجای فکر کردن به آینده خودمان و فرزندانمان، داریم مادام به زنده ماندن یا نماندن فکر می کنیم، به کواکس، به واکسن، به آنتی بادی، به روزه گرفتن یا نگرفتن، به افطاری رفتن یا نرفتن، به تحلیل هایی که یک شهروند معمولی را از زندگی آرام دور می کند.
دانشجو که بودیم استاد افکار عمومی سر کلاس در مورد موضوعی به نام سپهر عمومی حرف می زد. آن وقت ها تنها موضوعی که ذهن مردم را یکباره مشغول کرده بود سهمیه بندی بنزین بود و استاد مرتب در موردش مثال میزد. مساله داخلی بنزین بود و مساله بین المللی آن روزها انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و اینکه اوباما کم کم داشت اقبال عمومی برای رای آوردن را بدست می آورد. چقدر ذهنمان خلوت تر بود و مسایل کمتری برای فکر کردن داشتیم. فرصت داشتیم به خودمان و آینده و طرح و برنامه ریزی های شغلی بپردازیم و انقدر منتظر قضا و قدر نبودیم، حالا واقعا نمی شود گفت ماه آینده زنده ایم یا نه، چون این ویروس خیلی غیر منتظره می آید و معلوم نیست تا چه حد در بدن بالا بگیرد و چقدر می تواند از کار و زندگی بیاندازتمان، خدا به خیر کند.
زولبیا بامیه بخریم و سر افطار برای رفتن این ویروس دعا کنیم و در مورد هزار و یک مسئله دیگر فکر نکنیم.