"عصر یخبندان"، زخمهای شهر یخزده
"عصر یخبندان" فیلم تازهی مصطفی کیایی واکنشی سینمایی و جذاب است به آنچه که در جامعهی امروز ما می گذرد.
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۰۸:۲۱
حالا دیگر سالهاست عصر یخبندان روابط انسانی فرارسیده است. تعاریف و تعابیر به سرعت شان و اعتبار خود را از دست میدهند، کلیدواژهها و مفاهیم تازه زاده میشوند و خیلی زود فراموش، و انسان زندگی جمعی را بدل به تجربه ای ناخوشآیند از عدم درک متقابل و آشفتگی ذهنی کردهاست.
"عصر یخبندان" فیلم تازهی مصطفی کیایی واکنشی سینمایی و جذاب است به آنچه که در جامعهی امروز ما می گذرد. واکنشی سطحی و ناکافی اما مهم و تاثیرگذار.
"عصر یخبندان" ساختاری پیچیدهنما اما عملا ساده دارد. فیلم موقعیتی را شرح میدهد، و بعد با تغییردادن نقطهنظر راوی و نیز عقب بردن زمان، تصویر تازه و گاه متناقضی از همان واقعه را به نمایش میگذارد. بعد از کشف این متد ساده روایی، پیچیدگیهای فیلم عملا ساده میشوند و فرصت برای همراهی بیشتر با شخصیتها فراهم میشود. نوع کارگردانی فیلم متکی بر نماهای کوتاه، میزانسنهای ساده و اندازه نماهای غیرتکراری است، شیوهی مناسبی که موجب میشود پیچیدگی فرم به پیچیدگی روایت اضافه نشود و ذهن را خسته نکند.
توانایی کیایی در ایجاد تنوع تصویری متناسب یا تغییرات لحن داستان سبب شده فیلم هرگز از ریتم مناسب خود فرود نیاید و با شتابی حساب شده بمباران اطلاعات را از سر بگیرد. کیایی عملا با حذف اضافهگویی و خودنمایی از روند کارگردانی خود، موفق شده مثل یک راوی باتجربه و بسیار پخته داستان خود را با لحنی جذاب و گیرا تا پایان روایت کند. استفاده از نماهای پروازی در لحظاتی مناسب و در بزنگاههای داستان، سبب میشود فیلم از طراوتی دوباره برخوردار شود و سلیقهی تمام نشدنی کیایی در انتخاب نماهای غافلگیر کننده (نظیر نمای پایانی) نشانه از بلوغ این کارگردان جوان و جسور و خوشفکر است.
فیلمنامهی فیلم نیز نکات مثبت متعددی دارد. شخصیتپردازی به سبک آثار نوگرای روز حداقلی اما کارآمد و گویاست، شیوهای که با ایجاد شناختی نسبی اما کمعمق هم ما را با شخصیتها همراه میکند و هم فرصت غافلگیرشدن از تغییر رفتارهای لحظهای را میدهد. نوع پردازش شخصیتهای اصلی پرشمار فیلم بدون اضافهگویی و وراجی، عملا موجب فشردگی اطلاعات و ایجاد ریتمی کمیاب (در سینمای ما) میشود. ریتمی موثر که به مخاطب فرصت فکر کردن به چالههای کمشمار فیلمنامه را نمیدهد.
شیوهی چینش اطلاعات نیز هوشمندانه انتخاب شده و بدون تکرار اطلاعات سوخته، تقریبا هر ده دقیقه یکبار حجمی از اطلاعات جدید به داستان اضافه میشود. از سوی دیگر فیلمنامه با قطعکردن سکانسها در لحظهی مناسب و بازیابی روایت از منظری دیگر، و با قطع کردن داستانکها توسط یکدیگر بهشکلی مدرن و بدون ایجاد تنش و گرههای ناکارآمد بیهوده، بهخوبی زوایای تازهای از موقعیت مرکزی را عیان میکند و همین گرهگشایی تدریجی داستان موجب میشود مخاطب حس کند در حال کنار هم چیدن قطعات یک پازل است و از این بازی شهودی لذت ببرد.
ضعف بزرگ فیلم "عصر یخبندان" که آنرا از یک قدمی ماندگار بودن وشاهکارشدن باز میگرداند، سطحیبودن است. فیلم در نگاه اول جسور و پرسشگر بهنظر میرسد، اما عملا بهجای پرداختن به ژرفنای وقایع، در لایهای سطحی باقی میماند و با حذف علتها، صرفا به نقد معلولها میپردازد. فیلم جامعهای زخمخورده و قشری تحت فشار را به نمایش میگذارد، اما بهجای واکاوی اجتماعی و بررسی ریشههای این گسست هولناک، صرفا به بازگویی حرفهایی میپردازد که پیش از این هم بارها در سینمای ما گفته شدهاند.
"عصریخبندان" برای نمایش عمق فاجعهای که در حال رخ دادن است حتی تلاش هم نمیکند، و شیوهی عجیب معرفی موادفروشها و خلافکاران و نیز تلاش برای پرهیز از بررسی نقش قدرت مداران در ترک خوردن باورهای جامعه پیش میگیرد. نتیجه، فیلمی مصلحت اندیش و سادهگیر است که در عمقی یک وجبی باقی میماند، و البته که فضای ناخوشآیند حاکم بر سینما و خط قرمزهای فرعی و ناگفته ای که از سوی نهادهای غیرمسئول دیکته میشود هم در این ماجرا بیتاثیر نیست.
"عصر یخبندان" نمونهای از فیلمهای مخاطبپسند باکیفیت است. فیلمهایی که علاوه بر قصهگویی بدون لکنت و بدون افت کیفیت، بتوانند برخی دردهای جامعه را هم (اگرنه تحلیل) لااقل بیان کنند و نیز قشرهای تازه مخاطب را به سینماها بکشانند. ساخت فیلمهایی از این دست، بهادادن به نسل تازه نفس سینماشناسی که درک کرده فیلم را باید "خوب" ساخت تا دیده شود و نیز دل کندن از انبوه فیلمهای آپارتمانی با داستانهای لاغر کمارزش و تکرار مکررات میتواند یک راه نجات کارآمد، زود بازده و هشیارانه برای سینمای ما باشد.
مصطفی کیایی و فیلمسازانی از نسل او که بهجای فرمگرایی بیهوده سراغ داستانگویی موثر رفتهاند، چراغهای روشن امیدند برای سینمای ایران که بههر زحمتی هست خود را از گردنه روزهای سخت و تلخ گذرانده اما هنوز نیمه جان و کمتوان است. اکران موفق فیلمهایی مانند "عصر یخبندان" میتواند راه را برای ظهور نسلی تازه از فیلمهای اجتماعی میسر کند، فیلمهایی که بیتردید آشتی مخاطب را بههمراه خواهد آورد و یادمان هم نرود که تغییر در سینمای ایران امری اجتناب ناپذیر و اجباری است. اگر شک دارید به واکنش مخاطبین هنگام تماشای بسیاری از فیلمهای جشنوارهی امسال بنگرید، فیلمهایی که سازندگانش به اشتباه فکر کردهاند با تکرار حرفهای قدیمی میتوان موفق شد و حالا بیمهری هولناک تماشاگران را تحمل می کنند.
حمید سلیمی