۱- سینمای اجتماعی / خیابانی از مهمترین گونههای سینمایی است. ساخت و عرضهی فیلمهایی که بتواند معضلات و آسیبهای جامعه را به نمایش بگذارد و تلنگری باشد بر فراموشکنندگان و فراموششدگان، از ارزشمندترین روشهای قصه گفتن سینمایی است.
سینمای ایران در سالهای اخیر در حوزهی سینمای اجتماعی بسیار کمبضاعت شده و دوری فیلمسازان برجستهی این ژانر از حوزهی سینما سببشده تعداد آثاری که به نمایش و نقد ناملایمات اجتماعی میپردازند اندک و انگشتشمار باشد. ضمن اینکه انگ بزرگ سیاهنمایی هم بلافاصله در انتظار فیلمهایی است که کاستیها و تلخیها را به نمایش میگذارند و انگار نه انگار که این سیاهنمایی، درواقع صرفا نمایش واقعیتهای موجود، عریان و گزندهی جامعهی ماست.
۲- تراژدی، نخستین فیلم آزیتا موگویی است. موگویی سالهاست که در سینمای ایران فعالیت دارد و بهعنوان دستیار و برنامهریز و مدیر تولید با برترینهای سینمای ایران همکاری کرده است. بانوی باتجربهای که بعد از سالها بالاخره تسلیم وسوسهی فیلمسازی شد، در اولین فیلم خود سراغ داستانی تلخ و دردناک رفته، شرحی از روزگار آدمهایی که در چنبرهی نداشتن و تمنا گرفتارند و برای نجات کشتی خود از توفان، وحشتناکترین راه را انتخاب میکنند. تراژدی فیلمی است دغدغهمند، نگران، و البته بسیار صریح. و همین صراحت است که بدل به پاشنهآشیل فیلم میشود و نه نقطهی قوت آن.
۳- فیلمنامهای که رضا کریمی نوشته، عذاب قهرمان را به عریانترین شکل به نمایش میگذارد. بدون هیچ ترفند دراماتیکی، فیلمنامه از همان ابتدا ما را بهدنیای سیاه، نومیدانه و دشوار مردی پرتاب میکند که در سراسر شب سیاه روزگارش، هیچ روزنهی امیدی نیست. ریتم تند و وقایع متوالی در شروع، بیننده را بهخوبی درگیر میکند و مجال فکرکردن به حفرههای متعدد و کلیدی داستانی را از او میگیرد. اما وقتی ریتم شتابندهی ابتدایی کند میشود، طبعا مجال فکرکردن به کاستیها فراهم میشود.
مثلا اغراقآمیز بودن بیپناهی مرد، فقدان حضور نهادهای مسئول، عدم نمایش تلاش مرد برای پیداکردن راههای دیگری غیر از این خودکشی وحشتناک و... در عینحال چینش وقایع و شخصیتها بهگونهای است که فقدان منطق داستانی کاملا حس میشود و خرده داستانی هم وجود ندارد که جور لاغربودن و عدم کفایت داستان اصلی را به دوش بکشد. در نتیجه دست فیلم و فیلمنامه از نیمههای داستان رو میشود و حدسزدن ادامهی داستان چندان دشوار نیست.
برای فیلمی که میخواهد دردهای جامعه را بگوید، انتخاب نگاه انتزاعی اشتباه مهلکی است. بدتر اینکه در فیلمنامه و فیلم اثری از ایران امروز نمیبینیم و فیلم انگار مثلا در یکی از کشورهای امریکای مرکزی اتفاق میافتد!
۴- کارگردانی موگویی پخته، هوشمندانه و مناسب است. انتخاب ریتمی مناسب در دکوپاژ بهویژه در بزنگاههای فیلم در کنار استفاده از دوربین بهعنوان راوی بیقضاوت فیلم و پرهیز از درگیرکردن گیرندههای حسی با دوری از تکیه و تاکید بر نماهای همدلیبرانگیز، فاصلهگذاری دقیق بین داستان و واقعیت و توانایی معرفی ویژگیهای شخصیتها با استفاده از اندازهی نماهای متناسب نشان میدهد موگویی تجربهی فراوان خود را بهکار گرفته تا بدون خودنمایی و فریادزدن تواناییهای خود، صرفا راوی داستان فیلم خود باشد.
شیوهی کارگردانی موگویی بیشباهت به سبک کارگردانی رخشان بنیاعتماد در فیلم درخشان "زیر پوست شهر" نیست، نوعی مستندنمایی در ترکیب با جذابیتهای بصری قابلملاحظه اما بدوناغراق. ضعف بزرگ کارگردان را در انتخاب و هدایت بازیگران میبینیم، بهویژه در نقشهای فرعی که استانداردهای لازم برای یک اثر سینمایی هرگز رعایت نشده است. با این همه موگویی در اولین تجربهی فیلمسازی خود سربلند و موفق است و نام خود را بهعنوان کارگردانی دغدغهمند و باهوش ثبت میکند.
۵- واقعیت این است که سینمای ما از ساختن فیلمهای اجتماعی میترسد! اتفاقات ناخوشایندی که در سالهای اخیر برای تعدادی از فیلمها و فیلمسازان افتاده در کنار روند نامناسب اکران و ترس بازنگشتن سرمایه و... در کنار نوعی بیاعتمادی متقابل بین فیلمساز و مدیران سینمایی سببشده این ژانر مهم در سینمای ایران کمجان و بیرمق شود.
فیلمهایی مانند تراژدی حتی اگر از ماندگار بودن و خاصبودن فاصلهای بعید داشته باشند، کمترین دستآوردشان این است که کمک میکنند اعتماد از دسترفتهی مردم به سینما بازیابی شود. فیلمساز و مدیر سینمایی باید درک کنند وقتی مردم اثری از خودشان - خود واقعیشان - در فیلمها نمیبینند، دلیلی برای همراهشدن و حضور در سالنهای تاریک پیدا نمیکنند.
اگر قرار است روند ریزش مخاطب بالاخره متوقف شود، یکی از راههای مطمئنش ساختن فیلمهای آبرومند در حوزهی سینمای اجتماعی - و حتی سیاسی - است، فیلمهایی که بتوانند مخاطب را قانع کنند قرار نیست دروغ ببیند. "تراژدی" با توجه به کاستیهایی که دارد، همچنان فیلم مهمی است چرا که فانوسی روشن است در دل تاریکی فیلمهای کمارزش تجاری و شعاری... .
حمید سلیمی