مراسم بزرگداشت مرتضی ندایی دوشنبه ۲۳ آذرماه و در دومین روز از برگزاری سینماحقیقت با حضور جمعی کثیری از علاقهمندان و مستندسازان در سالن شمارهی ۲ سینما فلسطین برگزار شد.
به گزارش تحریرنو بهنقل از روابطعمومی جشنوارهی بینالمللی سینماحقیقت در ابتدای این مراسم که شهنام صفاجو اجرای آنرا برعهده داشت، محمدرضا اصلانی روی سن حاضر شد و دربارهی مرتضی ندایی گفت: خیلی سخت است که ما هرشب مراسمی برای فقدان یک دوست بگیریم. او یک مرد بود. ریشهی مرد و مرگ همریشه هستند. اما مرگ بهمعنای دیگر به معنای آدم است. ما مردمانمان را از دست میدهیم. دربارهی ندایی باید بگویم که حالا با از دستدادن او یک خرد جمعی را در جامعهیمان از دست دادیم.
وی ادامه داد: ندایی خرد جمعی داشت. این خرد جمعی او دو بعد داشت. اول این که چهگونه خرد فردی را به خرد جمعی تبدیل کنیم و در آن حرکت کنیم و ساکن نباشیم. دیگر این که بین منافع فردی و جمعی فاصلهگذاری کنیم. او کسی بود که برایش منافع جمعی به منافع فردی ارجحیت داشت.
اصلانی با بیان اینکه ندایی بدون تظاهر عمل میکرد، عنوان کرد: او منافع فردی نداشت و دائم به منافع جمعی فکر میکرد. این خصلت بارز او بود. البته این یک خصلت نیست یک فضیلت است و هرکسی نمیتواند آنرا داشته باشد. او همیشه و مدام این خصلت را با خودش نگه داشته بود. شاید بههمین دلیل از هشتسال قبل دیگر نتوانست کاری انجام دهد. او در این سالها مشکلات زیادی را تحمل کرد.
او مرتضی ندایی را فردی پویا توصیف کرد و گفت: ندایی میخواست فیلم بسازد و کار کند اما نمیتوانست. اندوه بعضیها را از پا درمیآورد. ندایی را اندوه از پا درآورد و این یک هشدار برای مدیران فرهنگی میتواند باشد. باید اینها را دریابیم و پشتیبانی کنیم و امید دهیم. جامعه به امید نیاز دارد. اگر او رفت، رفتنش یک هشدار است. آگاهانه به این هشدار نگاه کنیم.
لقمان خالدی دیگر سخنرانی بود که برای گرامیداشت ندایی روی سن حاضر شد. او سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: امیدوارم تا پایان صحبتهایم بتوانم صداقت را رعایت کنم. در مسیر آمدنم به اینجا به چند سکانس فکر میکردم. اولین سکانس دربارهی آشنایی من با مرتضی ندایی است. در خانهی هنرمندان "و من مسافرم" را نمایش داده بودند. من از پلهها پایین میآمدم که مرد قد بلندی با سبیلهای عجیب روی شانهام زد و گفت: تصویرها، قاببندی، نریشن و حس فیلم بد نبود. اما از یک چیز محافظت کن، از صداقت.
او در ادامه افزود: آنروز آن او اسمش را گفت اما من در یادم نماند. مدتی بعد او به من تلفن زد. من نمیشناختمش و گفت که همان کسی است که به من گفته بود تا از صداقتم محافظت کنم. بعد از این تلفن با او قرار حضوری گذاشتم. او به من گفت که مستندی دربارهی بیماران خاص بسازم. من یک مستند دربارهی دیابت ساخته بودم و این قدر سیاهنمایی داشت که دیگر دوست نداشتم در این موضوع کار کنم. بعد از چند دفعهای که با هم صحبت کردیم من مدام به او میگفتم که دوست ندارم مستندی دربارهی سرطان و بیماریهای خاص بسازم.
لقمانی با اشاره به صمیمت بیشتر با ندایی، خاطرنشان کرد: این ملاقاتها باعث آشنایی نزدیک ما شد و او منرا به خانهاش دعوت کرد و باعث نزدیکی من به خانوادهی او شد. مدتی بعد در اختتامیهی جشنوارهی حقیقت سال قبل دیدمش. نمیدانستم سرطان دارد. به او گفتم اگر سوژهی فیلم تو هستی، من آنرا نخواهم ساخت.
این فیلمساز در پایان گفت: او را یک هفته قبل از مرگش دیدم. من را نمیشناخت. آن سرطان داشت همهی سلولهایش را آرام آرام میخورد. همه را فراموش کرده بود مگر مژگان همسرش. تصویری که من آن شب دیدم، عاشقانهترین تابلوی نقاشیای بود که به عمرم دیدهام.
ارد عطارپور نیز روی سن حاضر شد و در توصیف ندایی گفت: سال قبل در همین جشنوارهی حقیقت با مرتضی ندایی و محمدرضا مقدسیان دور یک میز نشسته بودیم. بیماری مرتضی شدید شده بود و به شدت کسل بود. مقدسیان سعی کرد خوشحالش کند. اینقدر با او شوخی کرد تا مرتضی خندید و بعد هم خودش باب شوخی را باز کرد. شب خاطرهانگیزی شد. چهار ماه بعد از آن شب مرتضی تاب نیاورد و بعدش هم مقدسیان رفت. با رفتن آنها بخشی از تاریخ مستند رفت. هرچند مستند زنده است و راهش را ادامه خواهد داد. مرتضی فروتنی داشت و تواناییهایش را زیاد نشان نمیداد. او اجازه میداد تا دیگر عوامل کار دیده شوند. ندایی تلاش میکرد تا کار همهی گروه دیده شود. مرد باسواد و انسان خوب و بامعرفتی بود. جسارت داشت و شجاع بود.
علیاشرف مجتهدشبستری، سفیر ایران در تاجیکستان از دیگر حاضران در سالن بود. ندایی با سفارت ایران در تاجیکستان همکاری زیادی در ساخت مستند و به تصویر کشیدن فرهنگ ایران داشت.
شبستری دربارهی ندایی گفت: صحبت کردن از مرد چند بعدیای مانند مرتضی ندایی برایم سخت است. حتی در این چند روز اخیر دربارهی او بیشتر کندوکاو کردم و به ابعاد دیگری از او پی بردم که در آن زمان کمتر به آنها توجه کرده بودم. آشنایی ما به سالهای خیلی دور برمیگردد. او عاشق فرهنگ ایران زمین بود. او برای فرهنگ و هنر ایران احترام زیادی قائل بود. بهدنبال گمشدهای بود که ما از آن غافل بودیم.
در پایان این مراسم مژگان صیادی همسر مرتضی ندایی بعد از خواندن چند دست نوشته از او و قدردانی از تمام کسانی که در شرایط سخت کنار خانواده ندایی بودند، عنوان کرد: به پسر ۱۶ سالهام عارف افتخار می کنم که توانست در این دوران سخت ما و خودش را مدیریت کنم. همچنین پسرم صبا نیز باعث افتخار من است چرا که تا لحظهی مرگ پشتیبان پدرش بود.
او در ادامه خاطرنشان کرد: با مرگ مرتضی، صبا از حرکت نایستاد. بلکه کارش را شروع کرد و موفقیتهای زیادی بهدست آورد. ما هر چه از امید به زندگی و آرزو داریم از مرتضی داریم. بعد از مرگ او توقع ما از زندگی بیشتر شد. این را مرتضی بهما یاد داد. من مطمئن هستم که ما قدرتمندانه به آرزوهایمان میرسیم.
در پایان این مراسم محمدمهدی طباطبایینژاد دبیر نهمین جشنوارهی بینالمللی سینماحقیقت با اهدای لوح به خانوادهی ندایی یاد و خاطرهی این مستندساز را گرامی داشت. همچنین حاضران در سالن به تماشای مستند "قسمت شاعر" یکی از آثار مرتضی ندایی نشستند.