"باید ببینیم آیا امروز به نقطهای رسیدهایم که بگوییم تئاتر عروسکی برای کودک یا دربارهی کودک وجود دارد یا نه؟ پاسخ منفی است. تنها تئاتر کودک عروسکی وجود دارد، بههمین دلیل این تعریف غلط جاافتاده که تئاتر عروسکی مساوی است با تولید و اجرا برای کودکان. تا وقتی این تعاریف بهطور آکادمیک جا نیفتد کاری از پیش نمیبریم." (عادل بزدوده)
یادداشتی بر نمایش کودک "من و در ِلجباز" بهقلم ساحل اسماعیلی، کارشناس تئاتر عروسکینمایش آغاز میشود. یک خانه، درخت، نیمکتی بهجای تختخواب و میز و صندلیهای تاشوی سفری. اینها دکور صحنهی ابتدایی را تشکیل میدهند. مردی بر نیمکت خوابیده و خرخر میکند.
تنها عروسک نمایش که نقشی فرعی دارد، خروسی است که تلاش میکند مرد را بیدار کند. پدر و مادر سالخوردهی مرد از راه میرسند. مثل یک کودک لجوج و لوس، مرد را با ناز و نوازش وادار بهشستن دستوصورت و خوردن صبحانه میکنند. در واقع این مرد/کودک بدون خواهش و تمنای بازی/مانند پدر و مادرش حاضر بهانجام هیچیک از کارهای شخصی خود نیست.
در ِخانهی این خانواده خراب است و بدجور جیرجیر میکند. با روغنریزی پدرِ پیر هم درست نمیشود. پدر و مادر از مرد/کودک میخواهند که در را برای تعمیر ببرد و نشانی خانه را نیز در جیبش میگذارند.
مرد/کودک در را نزد "درفروش" میبرد. درفروش، در عجیب و چراغدار تازهای که ساخته را نشانش میدهد. مرد/کودک که تحتتاثیر قرار میگیرد همهی پولش را بهعلاوهی در قدیمی خانهیشان، برای خرید در تازه و عجیب معامله میکند. اما راه خانه را گم میکند و آنجاست که معلوم میشود در ِتازه، غریبتر از آنچیزیست که بهنظر میآمده. کنترل مخصوص در با دکمهای چراغهایش را روشن میکند و نوشتهای بر در خودنمایی میکند "خانه". در ادامه با هر بار تماس عمدی یا اتفاقی با کنترل مخصوص، نوشتهی در عوض میشود. "خانه" به "پلیس"، "فروشگاه"، "اورژانس"، "باغوحش"، "هلیکوپتر"، "زندان" و اماکن دیگری تبدیل میشود. و هر بار با بازشدن در، چیزی یا افرادی متناسب با نوشته از آن بیرون میآید یا در درگاه ظاهر میشود. ماموران پلیس، پزشکان اورژانس، یک زندانی، سربازان هلیکوپترسوار و... سرانجام مرد/کودک از بازیهای متعدد در ذله میشود و آنرا به درفروش تحویل میدهد. در تعمیر شدهی قدیمی خانهیشان را پس میگیرد و اینبار خانه را پیدا میکند. در انتها پدر و مادر ِ پیر با شگفتی در مییابند که دیگر فرزندشان خودش کارهای شخصیاش را انجام میدهد و داستان بهخوبی و خوشی تمام میشود.
نمایش کودک "من و در لجباز" در قیاس با سایر آثار نمایشی کودک صرفا اثری متفاوت است اما بهیادماندنی، واضحتر بگوییم، اثری موفق، نیست. تفاوت در تکنیک اجرایی است. این نمایشی تقریبا بیکلام است و بازیگران بهزبانی ساختگی و نامفهوم صحبت میکنند. ایدهای که چندان تازه بهنظر نمیرسد و در آثار عروسکی دانشجویی بزرگسالان بسیار رایج نیز هست. اما آیا اجراکنندگان این نمایش دانشجو هستند؟ آیا این اجرایی دانشجویی و برای بزرگسالان است؟ پاسخ این است که خیر. و مشکل از همینجا آغاز میشود.
مخاطبین این نمایش کودکان هستند، کودکانی بین ۵ تا ۹ سال. کودکان از قدرتتخیل بالایی برخوردارند و این ویژگی همیشه برای سازندگان نمایش میتواند، و چه بهتر، که استفاده شود.
مخاطب کودک میتواند چیزهایی را که نمیبیند تصور کند. برایش ادای چایریختن را در آورید و دربارهی چای صحبت کنید، و کودک حضور قوری و استکان نامرئی را کاملا میپذیرد. بهعبارت دیگر، در یک معادلهی نمایشی برای گرفتن پاسخ و درک مخاطب، بهچند داده نیاز داریم. برای مثال، ۱- بازیکردن با قوری و استکان نامرئی و ۲- سخنگفتن از چای ریختن. اگر یکی از این دادهها از مخاطب گرفتهشود، متوجه رخداد خواهد شد؟ برای مثال، اگر با قوری نامرئی چای بریزیم، روی نان نامرئی کره بمالیم، و سخن هم نگوییم؟ این اتفاقی است که در نمایش "در لجباز" رخ میدهد. اگرچه بازیگران صحبت میکنند اما همانگونه که ذکر شد، زبانشان ساختگی است که در رابطه با کودک دستکمی از سخن نگفتن ندارد. بنابراین چندان جای تعجب نیست که تماشاگران خردسال زمان اجرای نمایش، بارها و بارها بهصدای بلند از همراهان بزرگسال خود سوال کنند "چه اتفاقی افتاد؟ دارد چهکار میکند؟" اگرچه نباید همهچیز حاضر و آماده به تماشاگر خردسال تقدیم شود، مگر نه اینکه هدف وادارنمودن کودک به اندیشه و یادگیری، در حین لذت است؟ آری، اما در صورتیکه دادههای کافی برای درک و دریافت مخاطب فراهم باشد.
در هنر نمایش، بخشی از موفقیت اجرا ملزوم آن است که مخاطب با نقش اصلی یا حداقل یکی از شخصیتهای نمایش به کاتارسیس برسد. طبق اصل نانوشتهای، در نمایش کودک، شخصیت اول معمولا کودک، و نه بزرگسال، انتخاب میشود. با ویژگیهایی که هرچه بیشتر دلالت بر کوچکبودن و کمسنوسالی آن شخصیت دارد. مانند صدای کودکانه، لباس کودکانه، پسوند "کوچولو" در کنار نامش.
تماشاگر خردسال با دیدن شخصیت انسانی یا عروسکی کودک بر روی صحنه، با او همذاتپنداری میکند و خود را بهجای او قرار میدهد و قدم بر سرزمین خیالی قصه مینهد... چهقدر این ویژگی در این نمایش رعایت شدهاست؟ تقریبا هیچ. نقشهای فرعی هر یک بهطور بسیار کوتاه و با ریتم بالا بر صحنه حاضر و خیلیزود خارج میشوند. بهبیانی دیگر، زمانی برای همذاتپنداری با آنها دست نمیدهد. میماند تنها یک نقش. از شخصیت اصلی به نام مرد/کودک یاد کردیم چرا که هیچچیز او شبیه بهکودک نیست. کت چهارخانهی مردانه، صدای رسای مردانه بهدور از هرگونه تیپسازی، و چیزی که اول از همه در چشم میزند: یک عدد سبیل واقعی مشکی بازیگر. اگرچه او کمابیش بازیهای کودکانه ارائه میکند اما بهخاطر ویژگیهای صوتی و تصویری مذکور (!) این بازیها باورپذیرنیست.
البته، بازیگر مرد/کودک که خود طراح، نویسنده و کارگردان نمایش نیز هست، در بروشور شخصیت خود را به نامی معرفیکرده که بیش از پیش دور از انتظار بهنظر میرسد: مرد ۴۰ ساله. بهعبارتی دیگر نویسنده خود، شخصیت اصلی را، کودک نمیداند. اما علت چیست؟ چه دلیلی دارد که تماشاگر خردسال به تماشای مرد ۴۰ سالهای بنشیند که خود نمیتواند کارهای شخصیاش را انجام دهد، به ماجرای یک در عجیبوغریب قدم میگذارد و در نتیجه انجام کارهایش را یاد میگیرد؟! چرا شخصیت اصلی باید یک مرد ۴۰ ساله با سبیل سیاه باشد که مثل بچهای ۶ ساله رفتار میکند؟ تماشاگر خردسال بهچه دلیل باید با چنین شخصیتی همذاتپنداری کند؟ تماشاگر خردسال که لزوما توانایی خواندن بروشور و عبارت "مرد ۴۰ ساله" را ندارد از کجا باید متوجه چرایی و چگونگی شخصیت شود؟ اینها سوالاتی است اساسی که از سوی کارگردان بیپاسخ میماند.
اتفاق دیگری که در "من و در لجباز" روی میدهد استفادهی زیاد از موسیقی و انبوهی از جلوههای صوتی است که برای داستان خاصیت پیشبرنده دارند. تمام موسیقی و افکتهای نمایش بهصورت پلیبک پخش میشوند. خاصیت مثبت افکتها ایجاد موقعیتهای کمیک و طنزآمیز است، اگرچه شکدارم تماشاگر خردسال مشابه آنها را در صدها کارتون و انیمیشن نشنیده و برایش تازگی داشته باشد. اما استفاده از یک قطعهی موسیقی و صوتی تقریبا پنجاهدقیقهای که همزمان با نمایش پخش میشود میتواند دستوبال گروه اجرایی را نیز ببندد. قطعهی موسیقی پنجاهدقیقهای که در آن هر نوع حرکت و قدمزدن و زمینخوردن و... مشخص شدهباشد، مانع از بداههپردازی و بروز خلاقیت سر صحنه است. از آن گذشته در صورت ایجاد هرگونه مشکل در پشت یا جلوی صحنه، موسیقی و افکتها دردساز میشوند و ناسینکی و عدم همآهنگی اتفاق خواهد افتاد.
خوشبختانه در پانزدهمین اجرای نمایش، که نگارندهی یادداشت به تماشای آن نشسته بود، چنین اتفاقاتی نیفتاد اما ورود و خروج دکور و آکسسوار چندان هم تمیز اتفاق نمیافتاد. کودک بنا بهویژگی سنی کنجکاو است، و غیرعادی نیست که بیش از اتفاقات جلوی صحنه، به اطراف و عوامل اجرایی نگاهکند تا برای مثال بفهمد عروسک چگونه تکان میخورد، چه کسی عروسک را تکان میدهد، و چند نفر آنپشت قرار دارند که او نمیبیند؟ از اینرو سازندگان نمایشهای کودک باید بدانند که تمیزی اجرای کار کودک از اهمیت خاصی برخوردار است. هنگامیکه یک یا دو جفت دست اضافی روی صحنه دیدهشود جذابیت رازآلود نمایش برای کودک از بین میرود.
متاسفانه بهجز نکات بالا، طراحی صحنه و لباس نیز اگر چه متناسب نقشها بود، اما با توجه به اینکه نمایش برای کودکان است از زیباییشناسی چندانی برخوردار نبود. برای مثال بازیگر مرد درشتاندامی که نقش نوزاد را بازی میکند، میتوانست لباسی با طراحی کودکانهتر داشتهباشد تا بیشتر جنبهی طنز داشتهباشد و کودک را بخنداند. در این راستا تنها طراحی لباس پدر ِپیر داستان متناسب با نمایش بهنظر میرسید. بهجز صحنهی ابتدایی و انتهایی که در خانه اتفاق میافتد، باقی صحنهها در فضایی سیاه و خالی بهوقوع میپیوندد که با وجود تمهید رفتوآمدهای ضربتی نقشهای فرعی و لتههای نقاشیشده، در قالب اتوبوس، هلیکوپتر و... همچنان کمی خستهکننده بهنظر میرسد.
از نقاط قوت نمایش میتوان به صحنههای تعقیبوگریز پزشکان اورژانس با سرنگ بزرگ اشاره کرد. اتفاقات مربوط به عوضشدن نوشتهی روی در و مواجهه با آنچه پشتش هست میتواند بسیار سرگرمکننده باشد (اگرچه تماشاگر را بهیاد انیمیشن قلعهی متحرک هاول اثر میازاکی میاندازد!). اما میزان تعدد اتفاقات به مرور از تحمل تماشاگر خردسال خارج میگردد.
در بخشی از اجرا، نوشتهی روی در تبدیل به "باغوحش" میشود و ما تنها یک لحظهی بسیار کوتاه، شاهد حضور عروسکی سایهای و بسیارکوچک از شیر درنده هستیم، درست پشت قسمت کوچکی از در (ساختهشده از بوم نقاشی بهعنوان پرده-سایه)، که با توجه به تفاوت تکنیک، حضور بیشازحد کوتاه، و طولانیشدن صحنههای مربوط به در، کاملا میتوانست از اجرا حذفشود.
با همهی کموکاستیها، اجرا از رورانسی بسیار خلاقانه و دوستداشتنی برخوردار است. پس از اجرا، کارگردان/بازیگر نمایش لببهسخن میگشاید و از کودکان حاضر در سالن دعوت میشود بهروی صحنه بیایند. کمی بازی کلامی و بازی دستهجمعی با بچهها، ترفند هوشمندانهای است که موجب میشود در انتها تماشاگران خردسال با لبخند و راضی از حضور برصحنه، سالن را ترک نمایند.
نمایش "من و در لجباز" تا آخر تیرماه، در تالار هنر میزبان تماشاگران کودک و نوجوان خواهد بود.