در فیلم "دلبری"، همیشه چیز برای دلبری از شنوندگان مهیاست
در فیلم دلبری، همهچیز برای دلبری کردن از شنوندگان مهیاست.
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۲۳:۰۱
در فیلم دلبری، همهچیز برای دلبری کردن از شنوندگان مهیاست! فیلم به غایت شنیداری است و اگر با چشم بسته فیلم را درک کنید و با چشم دل، آن را ببینید، چیزی را از دست نمیدهید. مخصوصا اینکه، همان کاراکتر اصلی فیلم هم که جانبازی است با ترکشی در ستون فقرات، هرگز در فیلم دیده نمیشود، سخن نمیگوید، یا حتی، آتیلا پسیانی، بازیگر نقش برادر خانم جانباز، وقتی با صحنهی مرگ او مواجه میشود، پشت به دوربین میگرید!
در واقع، نود درصد این فیلم جانکاه، توسط همسر جانباز که به دوربین زل زده است، روایت میشود.
جانکاه بودن فیلم، از دو بابت است. اتفاقا هنگام رفتن به برج میلاد و دیدن این فیلم که روایتی ناقص و پرلکنت از وضعیت غیورمردان هشت سال جنگ تحمیلی ۱۶ کشور با ایران است، با رانندهای که جانباز و رزمندهی عملیاتهای والفجر مقدماتی در عجبشیر و پانزدهکیلومتری عمق خاک عراق، شرف همصحبتی داشتم. آنچه او میگفت، با آنچه از وضعیت یک جانباز، در فیلم دلبری، روایت شد، بسیار متفاوت بود.
جانکاهی نخست، فاصلهی سناریو با شیرهای خفتهای است که همچنان با درد و آلام جنگ در حال جنگی خاموش بر روی بستر هستند و اگر زخم ترکشهای جنگ آنها، با لطایف الحیل سرنگ مسکن حل میشود و تسکین مییابد، اما زخم بستر و درنگ حاصل شنیدن ترکشهای زخم زبانهای مردم امروز، روح لطیف و بیباکشان را همچنان زخمی میکند.
جانباز راننده میگعت، هر امکاناتی را که به فردی که چشمان خود را در راه دفاع از ناموس داده است، اتفاقا باعث آزار اوست. دسترنج او امکاناتی نیست که برای قدردانی به جانبازان میدهند، که فرض ما این است که میدهند. دسترنج ایثارگریهای رزمندگان، شادی و آبادانی و امنیت روحی و روانی آنهاست.
جانکاه بودن مشاهدهی فیلم دلبری، هم جنبه در زمانی دارد و هم زمانی. وقتی میبنی که فیلم دلبری، با سنگر قرار دادن جسم معنوی جانبازان، با نازلترین کیفیت ساختاری و با شیوهای موفق در ساحت شنیداری، بر پردهی عریض و طویل سینما، خودنمایی میکند و باعث تنافر بینندگان امروز سینما میشود که حق دارند، متوجه شوند افتخارات هشت سال جنگ تحمیلی را باید گرامی داشته شوند. فیلم دلبری، تلاش ناموفق و دور از شانی است برای تکریم جانبازان.
جانکاه است چون، بخش زیادی از مخاطبان جوان، با وجود محتوای ارزشمند فیلم، بهخاطر شیوهی بیانی غلط آن، صندلیها را ترک میکردند. دل بسیاری دیگر از دیدن این شرایط اکران خون میشد. آیا سهم رشادتهای ابن آزادگان خاموش ابن است که فقط و فقط بانویی به دوربین زل بزند و نمایش رادیویی اجرا کند؟! نمایشی که اگر تیتراژ آن هم بهصورت نریشن گفته میشد، مخاطب نابینا یا چشمبسته، چیز مهمی را از دست نمیداد و چه بسا این اثر با این توانمندی شنیداری، بتواند قبل از اکران با قرارداد بستن با شبکهی نمایش رادبویی، این ادعا را با موفقیت تجربه کند. زیرا در عمل، مخاطبان نمایشهای رادیویی، چون مولفههای بصری و میزانسنهای داستان را با ذهن خود میسازند، ارتباطی موثرتری با اثر پیدا میکنند.
فیلم دلبری را، هرگز نمیتوان در گیشه، مخاطب خاص و حتی هیچ امکان نمایشی دیگر، موفق دانست، چون، موارد ارزشمند بصری کارگردان، در روایتی کشدار و فاقد جاذبه، همانند نوزادی مرده، تولد یافته است.
دوربین یا نگاه دانای کل است و گاه چشم جانباز (میثم)، او چهارتکبیر را به نشانهی ترک دنیا و مافیها میزند. چهاربار چشمزدن. سهبار چشم میزند، برای دوستداشتن طوبی، همسرش. آخرین لحظات، جنازهاش با ستونی که زندگی و خانهاش را استوار کرده است، با عنوان یک نماد عالی، مستتر و ماسکه میشود، اما با اینهمه، این روایت زیبا، با اشتباه کارگردان که ساحت سینما و جذابیتهای آنرا درک نکرده است، همچون گلوله تیر خلاص، به مرگ فیلم بهنفع زندگی شنیداری آن، میانجامد!
هومن ظریف