یک پژوهشگر حوزهی ادبیات کودک معتقد است که قصهگویی یک حادثهی شفاهی و یک رابطهی نمایشی است؛ به همین دلیل لزوماً تالیف داستان و کتاب منجر به تغییرهای کیفی این فن نخواهد شد.
به گزارش تحریرنو از اداره کل روابط عمومی و امور بینالملل کانون، جمالالدین اکرمی نویسنده و پژوهشگر ضمن اشاره به تاریخچهی قصهگویی در ایران، به گلایهی قصهگویان در مورد محدود بودن منابع اشاره کرد و خاطرنشان کرد که قصهگویی لزوماً نیازمند تالیف و تدوین قصه نیست.
اکرمی سخنان خود را اینطور آغاز کرد: قصهگویی جزو ادبیات شفاهی ما محسوب میشود. بنابراین اساساً متکی بر تجربهی شنیداری بوده و چندان به فرآیند آموزش بستگی نداشته و این فرهنگ سینه به سینه نقل شده است.
او به ریشههای قصهگویی اشاره داشت: قصه از دغدغههای خانوادگی سرچشمه گرفته است. از دلواپسیهای پدرها و مادرها و در قالب داستان و لالایی شکل گرفته و بخشی از ادبیات شفاهی ما شده است. مادری که این قصه را روایت کرده سواد نداشته و کتاب نخوانده است و ممکن است قصه را از زبان والدین خود شنیده باشد. تا اینجا قصهگویی "ادبیات روستایی" محسوب میشود. اما بخشی از تاریخچهی قصهگویی هم به ادبیات شهری ما گره میخورد. داستانهای شاهنامه، سعدی و مولانا بخشی از این قصهها است.
نویسنده رمانهای "غریبه و دریا" و "بازگشت پروفسور زالزالک" در ادامه به عواملی که قصهگویی را شکل میدهند اشاره کرد: بازیگری، تغییر حرکتهای صورت، تغییر لحن عوامل موثر در قصهگویی است. شاید به بخش ادبی آن اشاره کنید. باید دانست که طی قرنها مادران قصه را از زندگی روزمرهی خود میساختند و منبعی نداشتند. بنابراین فرهنگ قصهگویی یک فرهنگ ملی و جهانی است که سینه به سینه نقل و حفظ شده است. امروزه ممکن است ما درگیر ادبیات شهری شده باشیم، اما در همین زمانه نیز میتوان به خاطرههای شخصی و اتفاقهای روزمره و دغدغهها پرداخت و قصهای را خلق کرد.
وی به ذکر مثالی پرداخت: بگذارید داستان ملک جمشید را مثال بزنیم. دهها روایت از این داستان وجود دارد و همین نشانگر آن است که قصه متکی بر کتاب نیست بلکه شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگ آن را شکل دادهاند. از وقتی نویسنده شروع به نوشتن میکند، عنصری به نام قصهگو در ذهنش حضور ندارد. این عناصر واسطهای هستند که در نقش مربی، مادر یا مادربزرگ به عنوان قصهگو سر راه او و کودک پدیدار میشوند و به عنوان پدیدهای مستقل از نویسنده، نقش خود را به عهده میگیرند و چه بسا مسیر داستان نویسنده را بارها و بارها به سلیقهی خود تغییر میدهند.
اکرمی به مسالهی فرهنگسازی در این زمینه پرداخت و گفت: نگاهی به تاریخ بیانگر این است که "بهرام گور" ۱۲هزار لولی (رامشگر) را به عنوان گوسان(قصهگو) از هند به ایران آورد. بنابر این او "فن قصهگویی" را به ایران آورد. آنها در روستاها پخش شدند و شروع به نقل قصه کردند.
دقت کنید که اینجا در مورد ورود قصه به ایران صحبت نمیکنیم در واقع صحبت از یک شیوه و فرهنگ است. آنها آیین سخنوری و نمایش را به کشور آوردند. بنابر این فرآیندی اجرایی شکل گرفت. با این نگاه پی میبریم که زمانی قصهگویی گسترش پیدا میکند که گونههای مختلف آن دیده شود و افراد از آن یاد بگیرند.
او با بیان این نکته که شکلگیری کلاسهای آموزشی و برنامهریزی نهادهای فرهنگی میتواند در این زمینه راهگشا باشد افزود: کتابهای تئوری آموزشی نمیتواند شیوهای برای یادگیری باشد. اگر نسل ما همچنان قصه و قصهگویی را میفهمد به این دلیل است که در بچگی شمایل خوانها، تعزیهگردانها و شهرفرنگیهای دوره گرد را دیدهایم. در آن زمان تعزیه صحنهای نبود و جایگاه قصهگویی در کوچهها و محلهها بود. اما امروزه قصهگویی حتی در مدرسهها وجود ندارد.
این در حالی است که زنگ قصه و قصهخوانی باید به عنوان یک واحد درسی تلقی شود. تا زمانی که ما با مقولههای فرهنگی جشنوارهای برخورد میکنیم نمیتوانیم توقع نتیجهای مطلوب را در این زمینه داشته باشیم.
این محقق و پژوهشگر با عنوان یک راهکار به سخنان خود پایان داد. وی گفت: «خوب است فاصلهی بین دو جشنوارهی قصهگویی را در نظر بگیریم و در این بازه امکان حضور قصهگویان در روستاهای دور را فراهم بیاوریم. تا قصهگویی دیده شود و تنها اتفاقی جشنوارهای نباشد.
نوزدهمین جشنواره بینالمللی قصهگویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان روز ۲۷ بهمن کار خود را آغاز کرد و تا اول اسفند ادامه دارد.