کارکرد ملی مضامین ایرانی و دینی شعر فرخی یزدی
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۵۹
 
کارکرد ملی مضامین ایرانی و دینی شعر فرخی یزدی
 
تا عمر بود،درستی آیین من است
بدخوه کژی،مسلک دیرین من است
آزادی و خیر خواهی نوع بشر
مقصود و مرام و مسلک و دین من است

در تاریخ اجتماعی ما،مسبوق به سابقه است که در کشاکش تغییرات نظام سیاسی و فرهنگی،برخی از چهره های هنری،به خاطر وام خواهی و تضارب آرا،مورد هجمه ها و تهمت هایی خلاف واقع قرار گیرند.به عنوان مثال،با نگاهی خوش بینانه،می توان این روند "برچسب زنی" شایع را در بین هنرمندان ،به دلیل حسادت های معمول صنفی،مشاهده کرد.

راستی نَبود،بجز افسانه و غیر از دروغ
آنچه ای تاریخ وجدان کش،حکایت می کنی
بی جهت بر خادم مغلوب،گویی ناسزا
بی سبب از خائن غالب،حمایت می کنی!

کما اینکه،بزرگ علوی،معتقد است که در اواخر دوران سلطنت رضاشاه،سرپاس مختاری،رای خودشیرینی،جمع نامتجانس ۵۳ نفری، از واکسی گرفته تا دانشجویی به نام انورخامه،تا دکتر ارانی،را در زندان «قصر»دربند کشید تا به شاه وقت،تدبیر خود در خنثی کردن توطئه کمونیسم منشعب از شوروی را نشان بدهد.جالب اینجاست که در همین زندان قصر،محمد فرخی یزدی نیز در بند شد و اگرچه برای اعتصاب غذای ۵۳ نفر،رباعی جانانه ای سرود،اما به قول علیرضا پورامید،هرگز به آنها نپیوست تا این عده ۵۴ نفر شود!

اگرچه این زندان به موزه تبدیل شد و از آن ۵۳ نفر،فقط دکتر انورخامه ای در قید حیات هستند،اما «برچسب زدن» اشخاص همچنان سنت ناپسندیده ای است و به حیات فرهنگی و اجتماعی خود ادامه می دهد.تاجایی که وقتی یکی از شعرهای مذهبی و آیینی فرخی یزدی را در برابر چشمان حتی با مطالعه ترین افراد تاریخ معاصر ایران قرار می دهی،بهت و حیرت چشمان او،تو را نیز متعجب می کند.نکته مهم این است که در اشعار فرخی یزدی،اشعار مذهبی(اسلامی) و آیینی(ایرانی)،به عنوان سلاح تهاجمی یا دعوت به وحدت ملی،به کار رفته است و مسلک اصلی فرخی یزدی را باید در شیوه زندگی رندانه ،جوانمردانه و ایثارگری های او جسنجو کرد که سرانجام به مرگ سخت و تلخ او،انجامید؛

پیش اهل دل،نه کافر،نه مسلمانیم ما
بسکه در اسلام کافر،ماجرایی کرده ایم!

از میان معتبرترین دیوان های فرخی یزدی،می توان به دیوان نخستین فرخی یزدی رجوع کرد که کمتر از یک دهه پس ازمرگ فرخی یزدی(۲۵ مهر ۱۳۱۸)به چاپ رسید که شامل غزلیات،قصاید،قطعات و رباعیات و اندکی از شرح احوال اوست.اما،به غیر از دیوان کامل فرخی یزدی،به کوشش همشهری او حسین مسرت،این پژوهشگر،زندگینامه مبسوطی از فرخی یزدی را جمع آوری کرده است که اگرچه تکیه گاه این کتاب، بر اسناد مکتوب است،اما مطالعات میدانی و روایت شنیده ها نیز،کتاب را پربار و البته کمی،غیرمتقن کرده است.اما همچنانکه گفته شد،زندگی فرخی یزدی شاعر،ادیب ،روزنامه نگار و عضو مجلس شورای ملی دوره هفتم ،خود،یک شعر واقعی و حماسه ای متقن است که آینه تمام نمای آزادگی فرخی یزدی است.مکی می گوید؛«فرخی برخلاف تمامی کسانیکه مدعی آزادیخواهی و میهن دوستی بودند،تنها مردی است که دست از تمام علائق مادی و همه تجملات زندگانی شسته ...» است.او حتی وقتی به کعبه آمال خود،روسیه گریخت،با درک وخامت استبداد استالینی،سکوت نکرد و آواره اروپا شد،که شرح زندگی او در این مجال نمی گنجد.برخی از مضامین اسلامی درشعر فرخی یزدی،که مهمات جنگ او به شمار می آمد،چنین است؛

سرایش مسمط بلندی که زبان حال حضرت ابوالفضل (ع) را بازگوی می کند با مقطع؛
"فرخا" از غم آن سرور دین،باش غمین
بهر سقای یتیمان حرم،باش حزین
یا فروبند لب از نظم و بکن ختم،کلام
و مسمط زبان حال قاسم،با مطلع؛
در صف کرب و بلا بود شهنشاه جلیل
یادگاری،ز حَسَن، نو گل بستان خلیل

یا بهاریه ای در ستایش هشتمین امام(ع)؛

تا مدح گویم از،سلطان دین رضا
آن آفتاب دین،ارواحنا فدا
آن پادشاه جود،آن معدن سخا
منظور آیه "والشمس و الضحی"
و در ستایش از امیر المومنان(ع)
حضرت مرتضی علی،خسرو خطّه نجف
شیر کنام پُردلی،مهرِ سپهر ِ"مَن عَرَف"
روی خدا به چارسو،پُشت نبی،به شش طرف
آن که ز یمن مولدش،یافت حَرَم زهی شَرَف
فرّخیم،فَرش فلک،چون عَمدِ مُمَدّده

یا نخستین شعری که نخستین تمشیت و گوشمالی را برای او در سن ۱۵ سالگی به ارمغان آورد و باعث شد که او را از مدرسه مرسلین انگلیسی اخراج کنند.او در نکوهش از اولیای مدرسه مرسلین یزد که پایگاه جاسوسی مسیونرهای مذهبی انگلیسی در یزد بود،این شعر را سرود؛

سخت بسته با ما چرخ،عهد سست پیمانی
داده او به هر پستی،دستگاه سلطانی
دین ز دست مردم بُرد،فکرهای شیطانی
جمله طفل خود بُردند،در سرای نصرانی
ای دریغ از این مکذهب،داد از این مسلمانی...

البته، این اشعار با ورود او به میدان رزم سیاسی پایتخت،کمتر گفته می شود،زیرا فرخی متوجه بهره برداری ریاکارانه جناح های سیاسی و مصادره به مطلوب شان و جایگاه مذهبی بزرگان دین می شود و به ناچار،در این نمط،کمتر فرش می گستراند.در واقع،یکی از مضمون های مورد حمله او،دو رنگی و ریاکاری و حزب باد بودن برخی به ظاهر میهن دوستان است؛

آن که اندر دوستی ما را در اوّل،یاربود
دیدی آخر بهر ملّت،دشمن خونخوار بود
وآن که ما اورا صمد جو،سالها پنداشتیم
در نهانش صد صنم،پیچیده در دستار بود؟!
زاهد مردم فریب ما که زد لاف صلاح
روز اندر مسجد و شب،خانه خمّار بود!
بیقراری گر به ظاهر بودش از عقد قرار
عاقد آن را له باطن،محرم اسرار بود
بود یک چندی به پیشانیش اگر داغ وطن
شد عیان،کان داغ،بهر گرمی بازار بود!
پای بی جوراب،دستاویز بودش به زهد
با وجود آنکه سرتا پا کله بردار بود
"فرخی" را رشته تسبیح سالوسی فریفت
گرنهانی،متصل،آن رشته با زُنّار بود
یا؛
بسکه دلخون گشتم از نیرنگ یاران دو رنگ
دوست دارم هر که را در دشمنی یک رنگ بود
شاه و شیخ و شحنه درس یک مدرس خوانده اند
قیل و قال و جنگشان هم از ره نیرنگ بود

در نگاه کثرت گرایانه او،معنای اسلام در ایران،اسلام همه مذاهب این دین مبین است،کما اینکه سروده است؛

ای وطن پرور ایرانی اسلام پرست
همتی زآنکه وطن رفت چو اسلام ز دست
بیرق ایران از خصم جفاجو،شده پست
دل پیغمبر را ظلم ستمکاران خست
خلفا را همه دل،غرقه به خون است ز کفر
حال حیدر نتوان گفت که چون است ز کفر
گاه آن است که زین ولوله و جوش و خروش
که بپا گشته زهر خائن اسلام فروش
غیرت توده اسلام در آید درجوش
همگی متحد و متفق و دوش بدوش
حفظ قرآن را بر دفع اجانب تازند
با موفق شده یا جان گرامی بازند
حبذا روزی که اسلام طرفداری داشت
چون رسول مدنی (ص) سید و سالاری داشت
صدق صدیقی و فاروق فداکاری داشت
عمروْ زَن ِ مَرحب کش ِ حیدر کراری داشت
روی حق جلوه گر از حمزه نام آور بود
پشت اسلام قوی از مدد جعفر بود...

دین و مسلک فرخی یزدی،دفاع از ایرانی است.او هرگز اجنبی را در هیچ زمانی،حتی وقتی مرامش را می پسندد،بر ایرانی رجحان نمی دهد و حتی بعد از پناه بردن به سفارت روسیه با تلخی،به خود می گوید:

اجنبی گر به مثل می دهدت ساغر نوش،نوش نیش است،منوش!
او در به کار گرفتن چهره های حماسی و تلمیح به این شخصیت های ملی،بسیار کوشا ست؛
منوچهرم چه شد تا بیند ایرج وار،مقهورم
چنین سیلی خور سَلمم،چه سان شُنعَت بر تورم؟!

اما مضامین ملی شعر او نیز،همانند مضامین دینی،در خدمت هشدار برای تمکین مردم به ایرانی بودن و ایرانی ماندن است،بر این اساس،تنها مدح او از چهره ای معاصر و صاحب منصب نیز برای این نیت سروده شده است.مدحی بر وزن متقارب که وزن شاهنامه است ورویکرد ملی او را نیز در بر دارد و خطاب به سردار جنگ یزد است که توانسته است با جانفشانی،اموال به یغما رفته مردم را از سارقان ذی نفوذ،باز پس گیرد؛

حکومت بباید که این سان کنند
برای وطن،خدمت از جان کنند
وزیران هشیار بیدار مغز
پس از خواندن این بیانات نغز
بدانند بهر حکومت سزاست
کسی کو برای وطن،جان فداست
چو شخص وطن دوست،سردار جنگ
که حامی است بر نوع خود بی درنگ
بدارد به جان،پاس ملت نگاه
که ملت پرست است و مشروطه خواه...
امیرا!منم "فرخی"،کاین زمان
چو فردوسی طوسی ام در بیان
گر او مادح شاه محمود بود
به روز خوش و بخت مسعود بود
من اکنون،یکی ازمادحان توام
که در هر مکان،مدح خوان توام
که در رزمگه،حامی ملتی
به گاه وغا بازوی دولتی
نه تنها مدیح تو من می کنم
ز مدح تو،مدح وطن می کنم...

هومن ظریف
کد مطلب: 4581